محمود بهشتی لنگرودی: نه شکست و نه پیروزی
شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان ایران در روز ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، بار دیگر در معرض آزمونی دشوار قرار گرفت. در شرایطی که شورا طی فراخوانی سراسری به مناسبت هفته معلم، همکاران را به تجمع در مقابل ادارات آموزش و پرورش دعوت کرده بود، حکومت باز هم با ابزارهای سرکوب وارد میدان شد تا از برگزاری یک تجمع آرام و مسالمت آمیز جلوگیری کند.
با این حال، در برخی شهرها چون اسلامآباد غرب، بوشهر، شیراز، کرمانشاه، نورآباد ممسنی، هرسین، تهران و ...معلمان با وجود تهدیدها، به صورت معدود گرد هم آمدند و یادآور شدند که صدای عدالتخواهی هنوز خاموش نشده است.
قطعا این حضورهای محدود را نمیتوان نشانهی پیروزی دانست، همانگونه که سرکوبهای گسترده هم بهتنهایی نشانه ی شکست شورا نیست.
آنچه رخ داد، نمایانگر واقعیتی پیچیدهتر است؛ واقعیتی که در آن جنبش معلمان میان فشار بیرونی، فرسودگی درونی و امیدهای پراکنده در نوسان است. باید به روشنی گفت که اگرچه ارعاب و تهدید تأثیرگذار بوده، اما همه ی ماجرا نیست. خستگی، یأس ناشی از بینتیجگی کنشهای پیشین، اختلافات داخلی، نبود برنامه ی روشن و گسست میان نسلها و .... نیز در عدم مشارکت گسترده ی معلمان نقش داشتهاند.
نمیتوان تنها با تکرار فراخوانهای مشابه، انتظار دستاوردهای متفاوت داشت. جنبش صنفی نیازمند نوسازی درونسازمانی و بازنگری در شیوههای کنش است. راهی به سوی موفقیت گشوده نخواهد شد مگر آنکه اعتماد از دسترفتهی معلمان به نهادهای صنفی بازسازی شود، نسل جوان فرهنگی جذب گردد، راههای خلاقانهتر برای اعتراض تدارک دیده شود و مهمتر از همه، لیست جدیدی از خواستهها مطرح شود.
در وضعیت فعلی، پیروزی نه در تعداد تجمعات، بلکه در حفظ انسجام، تولید امید، ارتقای آگاهی و تقویت پیوند میان فرهنگیان معنا پیدا میکند. باید پذیرفت که مبارزه صنفی یک دوی سرعت نیست، بلکه ماراتنی است که در آن استقامت، تفکر و سازمانیافتگی شرط پیروزی است.
جنبش معلمان برای ادامه ی مسیر، بیش از هر زمان دیگر، نیازمند بازتعریف خود، پذیرش کاستیها و بازیابی سرمایههای اجتماعی است. تنها در این صورت است که میتوان از دل این سرکوب و سکوت، فردایی روشنتر برای آموزش و کرامت معلمان ساخت.
محمود بهشتی لنگرودی
شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران
***************
رضا امانی فر: در دفاع از تجمع معلمان در روز ۱۱ اردیبهشت
در یادااشت پیشین (پیروزی معلمان و شکست دوباره حاکمیت در میدان آزادی) روی این محور تمرکز کردم که بسیج گسترده نیروهای امنیتی در سراسر کشور برای مانع شدن شکلگیری یک همایش مناسبتی نشان از اقتدار شورای هماهنگی و استیصال حاکمیت در برابر این نهاد زنده و پویاست. احضار و بازداشت چند همکار در روزهای قبل از تجمع، تماس و پیامک به بسیاری از فعالان صنفی برای ممانعت آنها از حضور در تجمع روز معلم، گسیل گستردهی نیروهای نظامی و امنیتی در خیابانهایی که محل تجمع معلمان بود، تهدیدها و در نهایت بازداشتهای همکاران در نقاطی از کشور، نشان از جایگاه جنبش معلمان در سپهر اجتماعی و سیاسی کشور است. در این یادداشت مروری بر تاریخچه تجمعات ۱۴۰۰ خواهم داشت تا نشان داده باشم جریانها اگر مداومت داشته باشند، راه خوبش را باز مینمایند.
نقطهی عزیمت تجمعات سال ۱۴۰۰ شهریور ماه آن سال بود که معلمان فقط در ۶ شهر به خیابان آمدند. در مهرماه ۲۵ شهر و در آبان حدود ۴۰ شهر به خیابان آمدند. این آمار را همان سال جمعآوری کرده بودم ولی بعدها از آرشیوم حذف شد. برخی از آنها را هنوز در خاطر دارم. در آذر و دی از ۱۰۰ شهر عبور کرد و در روندی تصاعدی در بهمنماه به ۲۰۰ شهر کشور رسید. در کمتر از ۷ ماه ۱۲ تجمع سراسری کشوری شکل گرفت. وضعیت به گونهای شد که حکومت ناچار شد در تجمع روز معلم دست به سرکوب گسترده بزند. در آن روز بیش از ۲۰۰ همکار در سراسر کشور بازداشت شدند و تعداد زیادی از آنها به زندانهای طولانی مدت فرستاده شدند. پس از آن نیز موج اخراجها، پروندهسازیها، کسر حقوقها و انواع تعدیات و تهدیدها ادامه یافت. هدف یکسره کردن کار شورا و جنبش معلمان بود.
حاکمیت پس از این رویدادها از رو تیغ کشید و هیچ روزی آن تیغ را پایین نیاورد.
جای تعجب این بود/است که برخی در عوض این که آن موج سرکوب را در نظر بگیرند که هیچگاه فروکش نکرده است، به خرده و ایراد گرفتن و…. از شورا میپردازند. در واقع، این افراد نیز در ادامهی خط سرکوب وارد صحنه شدند/ شدهاند تا پروژهی نابودی شورای هماهنگی و جنبش معلمان را تکمیل نمایند.
من منکر وجود دغدغهمندان و دلسوزانی نیستم که نقدهایی را به شورا وارد میدانند که وارد نیز هست، ولی حساب آنها با برخی که اگر میتوانستند در همین تجمع اخیر با نیروهای امنیتی همراه میشدند و…. جداست. هرچند آن همه لغز خواندن و طعنه زدن و نوشتن و کارشکنی کردن پیش و پس از روز تجمع، دست کمی از سرکوب نداشت و ندارد.
یک بار دیگر به روند فزایندهی تجمعات ۱۴۰۰ اشاره میکنم. ما با ۶ شهر شروع کردیم و آن هم در فضایی که سرکوب چندانی وجود نداشت. به واقع، زمانی که سرکوبی هم در کار نبود، شروع تجمعات ما با ۶ شهر بود و پس از آن سیر تصاعدی داشتیم.
ولی تجمع اخیر در اوج تهدید و احضار و بازداشت و سرکوب پیش رفت. در اسلامآباد غرب، بوشهر، شیراز، کرمانشاه، هرسین، نورآباد ممسنی و … در زیر سایهی سرکوب تجمعات شکل گرفتند. در تهران و سنندج و چند شهر دیگر معلمان به محل تجمع شتافتند ولی با ضرب و شتم و تهدید و بازداشت مواجه شدند. در گیلان و مازندران این سرکوب از روز پیش از تجمع اتفاق افتاده بود.
این وقایع را مقایسه کنید با شهریور ۱۴۰۰ گه معلمان در ۶ شهر به تجمع پرداختند.
هر ناظری که شرایط را رصد میکند باید در نظر داشته باشد که از اردیبهشت ۱۴۰۱ شرایط کاملا تغییر کرده است. سرکوب بیمحابا و فزایندهی فعالان صنفی فرهنگی هر روز ادامه داشنه است/دارد. قیام ژینا و اتفاقات همراه و پس از آن را نیز باید در نظر گرفت. بخشی از بدنه ناامید شدهاند. بخشی باور به فعالیت صنفی را از دست دادهاند و راهحلهای گذارطلبی و سرنگونیطلبی را کارآمد میدانند. جامعه در یک انتظار نفسگیر به سر میبرد. چشمها به اوضاع سیاسی و تحولات احتمالی آن است. سیاست و آینده نظام سیاسی سوژهی اصلی فکر و ایدهی مردم شده است و کار صنفی و مدنی تا حدود زیادی در اذهان به حاشیه رفته است.
در همین شرایط، شورای هماهنگی و تشکلهای عضو آن - که با محوریت کار صنفی شکل گرفتهاند و بر همبن اساس نیز رفتار میکنند - غیر قانونی اعلام شدهاند. عضویت و حتی همراهی با آنها جرم تلقی میشود. حاکمیت نیز در این سالها بیمحابا و لاینقطع فعالین صنفی فرهنگی را با انواع فشارها و سرکوبها مواجه ساخته است. این فشارها به گونهای بوده است که در مدت این چند سال هر بار که شورای هماهنگی تصمیم به حرکتی داشته، از نطقه خفه شده است. از آنسو، روزانه دهها تجمع اعتراضی در این کشور اتفاق میافتد ولی چون تشکل یا نهاد مستقل سازماندهندهای پشت آن نیست، با سرکوب چندانی مواجه نمیشود. ولی پای شورای هماهنگی که میرسد - درست بخاطر تشکل بودن و مستقل بودنش - لشکرکشی امنیتی بر علیه آن میشود.
در شرایطی که بخشی از آن را توضیح دادم، شورا تصمیم میگیرد که شعلهای را بر افروزد. خوب هم میداند که شرایط چیست و توهم استقبال زیاد از فراخوان تجمع را نیز ندارد. در واقع، از کمیت عبور میکند و به این نتیجه میرسد که در شرایط موجود دو راهحل بیشتر وجود ندارد: یا از این پس تا اطلاع ثانوی - که از اردیبهشت ۱۴۰۱ شروع شده است - خیابان را ترک کند و هیچ تجمعی نداشته باشد یا بدون در نظر گرفتن هر گونه کمیتی و نیز هر نوع سرکوبی وارد میدان شود. و شورا راه حل دوم را انتخاب کرد.
به نظر من، این اقدام نه تنها کاملا قابل دفاع است، که میتواند راهگشا نیز باشد. برخی بحث انتخاب روز تجمع را پیش میکشند، در حالی که سیر تحولات مربوط به شورا و سرکوب شورا نشان میدهد، هر روز دبگری نیز انتخاب میشد، همین اتفاق میافتاد. برخی عدم کادر سازی و عدم ارتباط با بدنه را پیش میکشند که هرچند درست است، با توجه به غیر قانونی بودن شورا و جرم بودن عضویت و همراهی با آن و نیز فضای ترس و تهدید و سرکوب در شرایط فعلی چندان اعتباری ندارد.
با توجه به آنچه آمد شورا آن چه را کرد که میبایست بکند. البته قطعا کمبودها و نواقصی هم بود/هست که باید در گامهای بعدی مرتفع شود. به هر حال، پس از یک وقفهی طولانی و در شرایط سنگین سرکوب، شورا حرکتی را آغازیده است که میتواند راهی دوباره را بگشاید.
نکتهی آخر این که معلمان/ شورا باید بدانند که حاکمیت در سرکوب کوتاه نخواهد آمد ولی شرایط زیست معلمان و نیز شرایط آموزش و آموزش و پرورش هر روز بدتر و بدتر میشود و شورا راهی ندارد الا این که در هر وضعیتی صدای معلمان باشد و معضلات و مسایل و مصائب آموزش و پرورش را رصد کند و به آنها واکنش نشان دهد.
***************
رضا امانی فر: پیروزی معلمان و شکست دوباره حاکمیت در میدان آزادی
شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران برای روز پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت به مناسبت آغاز هفته معلم فراخوان تجمع در سراسر کشور داده بود. حاکمیت تمام توش و توان خود را گذاشت و هر ابزار ارعاب و سرکوبی را به کار برد تا مانع یک همایش مناسبتی شود.
فعالان صنفی در استانهای بوشهر، قزوین، کردستان، فارس، خوزستان، مازندران، کرمانشاه، گیلان، مشهد و ... با انواع شیوهها مورد تهدید قرار گرفتند. با بسیاری تماس گرفتند، برای تعداد بیشتری پیامک فرستادند و تعداد دیگری را احضار نمودند.
در تهران آقایان ولی میرزاسیدی، فراحی شاندیز، احمد حیدری و جناب صادقی با ضرب و شتم بازداشت شدند. در رشت آقای محمود صدیقیپور روز قبل از تجمع برای چندین ساعت بازداشت شد. در همدان آقای رضا مسلمی بازداشت شد. آقای حسین عبادیان از شهریار پس از تجمع بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شده است و همهی اینها فقط بخشی از فضای تهدید و سرکوب بود.
این فضا سالهاست تکرار میشود تا نشان دهد که هیچ کدام از جناحهای حکومت - چه اصولگرا و چه اصلاحطلب - تفاوتی با هم ندارند و در سرکوب یکدست عمل میکنند.
اینها فقط بخش کوچکی از فضای ارعاب و سرکوب است که به نوعی در پیشانی جامعه اتفاق میافتد، بخش عمدهتر آن در لایههای عمیقتری میگذرد. در این چند روز بارها بر حسب اتفاق همکارانی را در خیابان دیدهام یا در فضای مجازی با آنها همصحبت شدهام و معمولا خودشان موضوع تجمع روز ۱۱ اردیبهشت را پیش کشبدهاند و با جملاتی چون «ما شرمنده هستیم»، «واقعیت اینه که اینها رحمی در دل ندارند»، «قلب ما با شماست ولی…» و عبارات دیگری که نشان از «ترس از حاکمیت» است، موضع خود را بیان کردهاند. البته قطعا حاکمیت باید شرمنده باشد که آموزگاران فرزندان جامعه را به این فلاکت دچار کرده است.
این همه «همدلی بر ترس از حکومت» قطعا برای حاکمیت پیروزی محسوب نمیشود. حاکمیت هر روزه نیروهای همراهش را از دست میدهد و به جبران آن ناچار است، تیغ سرکوب را تیزتر کند. حاکمیت به شدت از تجمع مسالمتآمیز تعدادی معلم - آن هم در روز خودشان - هراس دارد و چارهای به جز سرکوب نمیبیند.
از آن سو، علیرغم همهی اینها در برخی از شهرها از جمله اسلامآباد غرب، بوشهر، شیراز، کرمانشاه، نورآباد ممسنی، هرسین و…. تجمعات معلمان شکل گرفت. شاید این به کمیت کم به نظر آید ولی در فضایی که بنا را بر رعب گذاشتهاند، نشانهی زنده بودن جنبش معلمان است.
شاید برخی این کمیت را نشان از شکست جنبش معلمان یا عدم اقبال فرهنگیان به فراخوان شورای هماهنگی تفسیر نمایند. ولی باید آنچه واقع شد را طوری دیگری خواند.
جنبش معلمان در این سالها هزینههای بسیاری را پرداخته است. دهها زندانی، دهها اخراج، صدها بازداشت و شاید هزاران پروندهی حراستی، ولی همچنان پویا و زنده است. حاکمیت هر ابزاری را به کار برده است تا ریشهی تشکیلات مستقل معلمان را بخشکاند، ولی فراخوان تجمع مناسبتی روز معلم نیروهای امنیتی را به تک و تای شدید میاندازد و چارهای بجز سرکوب نمییابد. «استیصال» وضعیتی بود که هر بیننده در چهرهی ماموران امنیتی میدید.
برخی معتقدند شورای هماهنگی و تشکلهای عضو آن نتوانستهاند با بدنهی جامعهی فرهنگی ارتباط موثری بگیرند، ولی به نظر میرسد فرض خود را در بنیادی غیر واقع استوار ساختهاند. واقعیت این است که ما با حاکمیتی مواجهیم که هر کار تشکیلاتی را جرم میداند و بنابراین هر معلمی که با شورای هماهنگی مرتبط باشد، مجرم محسوب میشود. بستری که منتقدان شورای هماهنگی از آن سخن میگویند و ایراد میگیرند که شورا نتوانسته است با بدنه ارتباط بگیرد، بستری دموکراتیک است. اگر حاکمیت مجوز فعالیت به تشکلهای عضو شورا میداد و بالاتر از آن شورا را غیر قانونی نمیدانست، آن گاه اگر شورا نمیتوانست از بدنه عضوگیری کند یا فراخوانهای آن مورد اقبال فرهنگیان قرار نمیگرفت، ایراد این منتقدان وارد بود.
این منتقدان یا فضا و واقعیت جاری را نمیبینند یا چشمشان را به واقعیت بستهاند. شورای هماهنگی از طرف حکومت گروهکی غیر قانونی شناخته شده است و هر نوع همکاری و همراهی با آن جرم تلقی میشود - آن هم جرمی چون اقدام علیه امنیت ملی - و باز منتقدان میگویند چرا شورا نتوانسته از بدنه عضوگیری کند!
دیدن واقعیت کار چندان سختی نیست. در همین مملکت روزانه دهها تجمع اعتراضی برگزار میشود. بخشی از این تجمعات مربوط به بخشهایی از نیروهای آموزش و پرورش است. حتی برخی از این تجمعات به صورت سریالی و هفتگی برگزار میشود و برخورد چندانی نیز با آنها نمیشود. ولی همین که اسم شورای هماهنگی فرهنگیان به میان میآید، آتش به قبای بخشهای مختلف حکومت میافتد و سرکوب برهنه را تنها چارهی کار میبیند.
به بخش کوچکی از این سرکوب در روزهای قبل و روز تجمع ۱۱ اردیبهشت در بندهای بالاتر اشاره شد. راز این نوع مواجهه با شورای هماهنگی در سازمانیافتگی و استقلال آن است. حاکمیت از هر نوع اقدام تشکیلاتی و مستقل بیم دارد و سعی میکند آن را در نطفه خفه نماید.
این که فراخوان شورای هماهنگی، حاکمیت را ناچار به آن گونه واکنشها میکند - که بخشی در بالا آمد - نشان دهندهی زنده و پویا بودن این نهاد صنفی مستقل است.
آنهایی که تاریخ این چهار دهه را اندکی مطالعه کرده باشند، میدانند که جمهوری اسلامی از همان سال ۵۷ تا کنون انواع و اقسام گروهها را از میدان به در کرده است. تشکلهای کارگری، فرهنگی، دانشجویی و نیز تشکلهای متعلق به اقشار دیگر را از میان برداشته و تشکلها و احزاب وابسته را جایگزین آنها کرده است. در واقع، دو راه در پیش تشکلها، گروهها، احزاب و به طور عام نهادهای صنفی، مدنی و سیاسی گذاشته است: ۱- از بین رفتن در صورت عدم سازش و تسلیم ۲- تسلیم و سازش و وابستگی.
در این میان تنها شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان است که پس از بیش از دو دهه حضور در سپهر اجتماعی و حتی سیاسی ایران، هنوز به آن دو سرنوشت از بین رفتن یا وابستگی دچار نشده است. تنها نهاد و تشکلی است که میتواند با فراخوانش کل کشور را به جنبش در آورد. منتقدان کدام نهاد را با این ویژگیها در این سرزمین سراغ دارند؟
کدام نهاد را سراغ دارند که این همه هزینه داده باشد و بر استقلال خود پای بفشارد و باز هم - مانند امروز - هزینه بدهد و آماده به هزینه دادن باشد.
برخی تئوریهای «جامعهی مدنی» را به خوبی خواندهاند و مولفهها و ابزارهای آن را به خوبی میدانند و در استدلال نیز خوب پیش میروند ولی چشم روی لوازم و بستری که قرار است جامعهی مدنی در آن شکل بگیرد، میبندند. آنها یا نمیبینند یا نمیخواهند ببینند که شورای هماهنگی تنها تشکیلات صنفی یا فراتر از آن تنها نهاد مستقلی است که در سراسر کشور عضو دارد و به حیات پر افتخارش ادامه میدهد.
فراخوان تجمع روز ۱۱ اردیبهشت و واکنش حاکمیت نسبت آن در گسترهای به جغرافیای کشور نشان از پیروزی جنبش معلمان به زعامت شورای هماهنگی است.
حکومت پس از چهار دهه در اختیار داشتن ابزارهای تبلیغی، سرمایههای عظیم مادی، از فیلتر گذراندن نیروهایی که جذب آموزش و پرورش میشوند، نهادهای مختلف ایدئولوژیکی، ایجاد انواع تطمیع و تهدیدها و …. ناچار شد برای ممانعت از یک تجمع مناسبتی لشکرکشی کند. آیا این شکست نیست؟
حاکمیت فقط یک بار فضا را باز بگذارد و تعهد بر امنیت پیش، حین و پس از تجمع را بدهد، تا جامعه و جهان ببینند چه خیابانها و کوچههایی از فریاد معلمان پر خواهد شد.
برخی بر این باورند که شورا بایستی شرایط را میسنجید و در شرایط مساعدتری فراخوان میداد. همین استدلال را سال گذشته و سالهای گذشته نیز میکردند. نه تنها در مورد روز معلم که در مناسبتهای دیگر نیز همینطور بود. سوال من از آنها این است که کی شرایط مناسب بوده یا هست؟ مگر نه این که یک سال است شورا با همین استدلالها زمینگیر شده بود؟ اصولا در شرایط سرکوبی که سالهاست ادامه دارد و هر روز نیز به آن افزوده میشود، شرایط مناسبی وجود خواهد داشت؟ شرایط به گونهایست که شورا باید تصمیم بگیرد علیرغم همهی تهدیدها و فشار و سرکوبها در میدان بماند یا مانند بسیاری از گروهها و دستهجات و تشکلها و نهادهای دیگر - که تعدادشان در این چهار دهه کم هم نیست - تن به واقعیت موجود دهد و به سرنوشت بسیاری از آنها مبتلا شود.
به باور من تا این جای کار شورا به درستی تصمیم گرفته است که بماند و چراغ آزادیخواهی و عدالتجویی را زمین نگذارد. این پیروزی مبارک شورا و جنبش معلمان ایران و دیگر دغدغهمندان جامعه باد. مباد که در آینده شورا به خاطر شرایط سخت و نامساعد و… شانه از مسئولیت خویش خالی نماید.
رضا امانی فر
شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران
.