افق روشن
www.ofros.com

مرگ بن لادن یا بن لادنیسم؟


تقی روزبه                                                                                              سه شنبه ١٣ اردیبهشت ١٣٩٠

1-اوباما بااعلام کشته شدن بن لادن،جهان بدون بن لادن را جای امن تروبهتری برای زندگی دانست.هیلاری کلینتون ازاجرای عدالت سخن گفته و جملگی مقامات بلندپایه آمریکا و جهان آن را نقطه عطفی درمبارزه علیه تروریسم اعلام کرده اند.بااین وجود همه آنها گوشزدکرده اند که جنگ علیه تروریسم پایان نیافته است وابراز نگرانی خود ازواکنش های انتقام جویانه القاعده، را پنهان نساخته اند وبه شهروندان وتأسیسات خود درسراسرجهان حالت آماده باش داده اند.آنها برای رهائی ازشرمرده بن لادن واجتناب ازتبدیل شدن آن به معبدی بزرگ، جزسپردن جسد وی به امواج دریا راهی پیدانکردند.پس معلوم می شود باکشتن بن لادن هنوزکابوس بن لادنیسم ازبین نرفته است. بسیاری ازکارشناسنان آگاه به القاعده براین نظرندکه القاعده یک سازمان متمرکزوتحت کنترل بن لادن نبوده است،تا باحذف بن لادن متلاشی شود.ازهمین روهنوززمان پایکوبی پایان"جنگ اعلام شده با تروریسم" فرانرسیده است.
2-سخن گفتن از"تروریسم" ومصادیق آن اززبان دولتمردان ومبلغان جهان سرمایه داری بیانگرتنها نیمی ازحقیقت است ونه تمام حقیقت. آنهاتوسل به نوعی دیگری ازتروریسم،یعنی کشتن وبمباران کردن وشبیخون به مناطق غیرنظامی و شکنجه وتروروشبیخون های نظامی به مناطق غیرنظامی را-تروریسم دولتی را- امری رهائی بخش ومشروع می دانند.چراکه درانطباق با نیات ومنافع آنهابشمارمی رود.
از زمانی که بوش پسر گفت هرکس با مانیست برماست وبه بهانه مقابله باتروریسم، به توجیه اهداف جهانگیرانه و پیشبرد جهانی سازی بشیوه مسلحانه به اشغال کشورهای دیگر پرداخت،معلوم شد که نیروی محرکه اصلی درپس پشت مبارزه با تروریسم ،این فرزند ناخلف وعصیان کرده غرب،چیزی جزتحقق رویای جهان تک قطبی ومعماری نظم نوین درپی فروپاشی جهان شرق نیست.
ازهمین روبجای خاموش کردن شعله های تروریسم، تنها موجب تقویت زمینه ها وبنیادهائی گشت که هم چون بذرهای ازخاک برآمده، سبب رشد بنیادگرائی ونفرت ازتمدن غرب وعلیه سیاست های تجاوزگرانه وتبعیض آمیزآن گردید.بی تردید با توسل به نوعی ازتروریسم علیه تروریسم نمی توان آن را ریشه کن کرد،هرچند ممکن است پیروزی های مقطعی بدست آورد وبه پایکوبی پرداخت وبهره برداری های انتخاباتی کرد.
3-فروپاشی بلوک شرق ودیواربرلین،فاجعه 11 سپتامبر،حمله به عراق وافغانستان واکنون کشته شدن بن لادن ...همگی نشانه هائی ازورود وافول دوره ای(خرده پارادایم) ازتحولات جهانی محسوب می شودکه بحران درگفتمان سوسیالیسم وآزادی،رؤیای سرکردگی جهان تک قطبی وعروج بنیادگرائی درغیاب گفتمان سوسیالیسم ورهائی ازبارزترین مشخصه های آن بوده است . جایگزینی اوباما بجای نئومحافظه کاران، با جایگزین کردن سیاست چندجانبه گرائی بجای یک جانبه گرائی و باتعدیل شیوه ها وجلب همکاری سایرقطبهای درحال عروج البته تاحدی ازوخامت بحرانی که رویای جهان تک قطبی وپایان جهان دچارآن شده بود کاست،اما هم هدف های امپریالیستی هم چنان دست نخورده باقی ماند ونتوانست موجب جلوگیری ازورود نظام سرمایه داری به فازتازه ای از بحران بزرگ و همه جانبه که ازمدتها پیش گرفتارش بود وتهدیدش می کرد،گردد.تقسیم نسبی منافع جهانی وقدرت جهانی، بین قدرت های بزرگ ویا درحال عروج قادربه جلوگیری ازحرکت امواجی که ازمبدائی دیگربجزبنیادگرائی با ماهیتی ارتجاعی وواپسگرایانه،برمی خاستند نگردید.
4-ازمدتها پیش بحران سرمایه داری درفازجدیددرحال زایش فرزندان ونیروهای جدیدی بود.فرزندان جدید طوفان درنخستین موج بلند خود حلقه ضعیف این زنجیره جهانی را درکشورهای شمال آفریقا وخاورمیانه،ازمهمترین مناطق تأمین کننده مافوق سودسرمایه جهانی، مورد حمله وگسست قراردادند.آشتی وگره خوردگی جنبش نان وآزادی جنبش مطالباتی وجنبش آزادیخواهانه ازمشخصات برآمدهای نوین است.بی تردید شروع پایان دوگانه نان وآزادی درعین حال هم به معنی پایان یکه تازی بنیادی گرائی وشروع افول آن است وهم به معنی مقابله با سیاست های سلطه طلبانه وامپریالیستی سرمایه ونظام حاکم برجهان.
5-بااین همه پارادایم جدید بامطالبه توامان نان وآزادی ویادموکراسی وبرابری اجتماعی اولا هنوزدرگام های نخست خود قراردارد وتاثبیت خود راه طولانی ،پرسنگلاخ وتوام با افت وخیزی را درپیش رو دارد وثانیا قدرت های بزرگ سرمایه داری با تکیه به تجارب تاریخی خود درتلاش وتکاپوی همه جانبه ای برای مصادره وبیرون کشیدن چاشنی آن هستند.آنها باتکیه برسیاست موج سواری واصلاح وکنترل ازبالا وبکارگیری مشت آهنین وافروختن جنگ های جدید درصدد حفه کردن وبه ییراهه بردن برآمدنوین هستند.آنچه که قطعی است پیدایش زمینه ها وگرایش های مثبت وتشنه تغییراست وجزآن هیچ چیزقطعی ومقدروجود ندارد وگزینه سوسیالیسم وآزادی وبرابری اجتماعی نیزنه جبرتاریخ بلکه گزینه ای است که کارگران وزحمتکشان می توانند با آگاهی وهمبستگی خود انتخاب کنند وبدست خود آن را بناکنند.
بدون خود آگاهی وسیع ترین توده های کاروزحمت وهمه فعالین وکوشندگان به ماهیت ومعنای فرایندهای درحال وقوع پارادایم جدیدی که دربستری انتقالی قراردارد، وبدون خنثی کردن تاکتیک ها وسیاست های پیچیده سرمایه داری مجرب، امکان پیشروی مستمروجود ندارد.

تقی روزبه

2011-05-03 13-02-90