افق روشن
www.ofros.com

تزهایی پیرامونِ انقلابِ مشروطیتِ ایران


ارژنگ نورایی                                                                                                شنبه ١۵ مرداد ماه ١٣٩٠

امروز یک صد و پنج­مین سال­گرد انقلاب مشروطیت ایران است. انقلابی که بدون شک ورودگاه مردم ایران به یک قرن مبارزه برای آزادی و سوسیالیسم است. یک سده جنگ و پیکار برای رهایی و به رغم پروسه­ی مارپیچی و پر فراز و نشیبی از پیروزی و شکست، تجربه­ی گران­قدر تاریخی­ای است سرشار از رزم و فدا، سرشار از امید و یأس و امید مجدد. آرمان­ها و انگیزه­های مشروطه در تمامی صد ساله اخیر در لحظه لحظه قیام و مبارزه مردم ایران تکرار شده و تجلی پیدا کرده است؛ در جنبش جنگل و جمهوری ایران، در قیام خیابانی و جمهوری خودمختار آذربایجان و مهاباد، در قیام افسران خراسان و نهضت ملی شدن صنعت نفت، در ۱۶ آذر ۳۲ و رستاخیز سیاهکل و قیام شکوه­مند بهمن ۵۷، در جنگ سی ساله­ی خلق کرد و شوراهای ترکمن­صحرا، در سی خرداد ۶۰ و قیام سربدران آمل، در مبارزه توقف ناپذیر کارگران و زنان و دانش­جویان و جوانان، در ۱۸ تیر ۷۸ و نهایتاً در خیزش ضد استبدادی مردم ایران در سال ۸۸ و اینک دقیقاً در پرتو همین جنبش است که بار دیگر باید مشروطیت و تمامی صد سال اخیر را مورد بازخوانی انتقادی قرار داد. در همین رابطه و به قصد دامن زدن به بحث­های تئوریک و پلمیک پیرامون مشروطه و تاریخ معاصر ایران، نکات زیر به عنوان چکیده­ی جمعبندی­هایی از تجربه مشروطه ارائه می­شود:
۱-انقلاب مشروطیت بیش از هر چیز قیامی بود علیه قطب استبدادی-استعماری جامعه ایران، علیه ارتجاع قجری و امپریالیسم روس و انگلیس.
۲- مقدمات تاریخی این انقلاب در درجه اول ریشه داشت در تحولات بین­المللی و توسعه سرمایه­داری در مقیاس جهانی و تأثیر این گسترش و صدور سرمایه بر ساختار متصلب و غیر پویای اقتصاد ایران و پس از ان بر جامعه­ی ایستا .
۳- پایه اجتماعی انقلاب بر ائتلاف ناهمگون طبقات و نیروهای اجتماعی گوناگون بنا شد که عبارت بودند از: الف) بورژوازی در حال تکوین و خورده بورژوازی ایران که پیشرو ترین جناح آن بازرگانان و تجاّر متوسط و خرد بودند که انگیزه اصلی­شان ضدیّت با نفوذ امپریالیسم بر بازراهای داخلی و قراردادها و امتیازات استعماری بود که دربار قاجار به روس و انگلستان می­داد. ب) روشنفکران سکولار با گرایشات اولیه و بدوی چپ و راست که عمدتاً از دانشجویان اعزامی به فرنگ در دوره اصلاحات آموزشی امیرکبیر به بعد بر آمده بودند و همچنین انقلابیون چپ و سوسیال دموکرات قفقاز. ج) پرولتاریا که عمدتاً در خارج از ایران شکل گرفته بود و شامل ده­ها هزار کارگر مهاجر آذربایجانی می­شد که از چند دهه­ پیش از مشروطیت برای یافتن کار و فرار از فلاکت مطلق به قفقاز و مناطق جنوبی روسیه تزاری مهاجرت کرده بودند و در جریان انقلاب ۱۹۰۵ روسیه و سایر جنبش­های انقلابی قفقاز به آگاهی سیاسی و طبقاتی دست یافته و کسب تجربه کرده بودند. به این قشر باید پیشه­وران و کارگران خرد و شاگرد مغازه­ها را نیز اضافه کرد. د) بخشی از روحانیت که مکانیزم اصلی مخالفت­اش با دربار ریشه در هراس­اش از نفوذ امپریالیسم که برای او مصداق ” اجانب کافر ” بود و کم شدن نفوذش در دربار به دلیل رشد پدیده بروکراسی جدید و روشنفکران بود که تجسم عینی آن در آموزش و پرورش مدرن و مدارس جدید و … بود. بر این نیروهای عمده باید شخصیت­هایی از اشرافیت و درباریان را نیز افزود که انگیزه­های فردی یا فرصت­طلبانه داشتند و همچنین سران قبایل مانند ایل بختیاری که در مقابل ایل قاجار خواهان نفوذ و فرصت­های بیشتری بودند.
۴- انقلاب مشروطه و مجلس اول آن یکی از طبقاتی ترین پدیده­های تاریخ معاصر ایران است که حتی اصناف در مجلس آن دسته بندی شده بودند. این مجلس محل نزاع دو جریان مشروعه­خواه و مشروطه­خواه شد و اساساً حق مالکیت به عنوان شاخص حضور یافتن در آن تعیین شد و زنان و دهقانان و پرولتاریا و بی­چیزان و اقشار فرو دست جامعه عملاً از آن حذف شدند.
۵- می­توان گفت خواسته­ها و مطالبات مشروطه و مجلس اول آن [ و نه پایه اجتماعی آن ] تداعی کننده­ی نوعی انقلاب بورژوا دموکراتیک بود. انقلاب بورژوا دموکراتیکی که بنا به ماهیت تاریخی غیر رادیکال و بی­جربزه­گی و ضعف کمّی و شکننده­گی سیاسی و اقتصادی بورژوازی ایران تاب مقاومت و تعرض به ارتجاع قجری را نداشت. ناتوانی بورژوازی و لیبرالیسم ایران باز می­گشت به خصلت ناهمگون توسعه مناسبات سرمایه­داری در ایران و این­که اساساً در دوره امپریالسم در کشورهای پیرامونی و تحت سلطه، بورژوازی بومی این کشورها قابلیّت پیگیری مطالبات مدرن را در برابر فئودالیسم و ارتجاع اشرافی ندارد و این وظیفه ضرورتاً به عهده­ی طبقه دیگری که همانان پرولتاریا است محول می­شود.
۶- به دلیل محافظه­کاری ذاتی نمایندگان، محدود ماندن خواسته­های مشروطه اول و عدم تعرض به نهادهای سلطنت و دربار و اشرافیّت، ارتجاع توانست با تجمع نیروهای داخلی و دریافت کمک خارجی یک کودتای نظامی را علیه مشروطه سازماندهی کند که به تعطیلی مجلس اول و سایر نهادهای مشروطه­خواه منجر شد. دوله­ها و ملوک­های مجلس اول و نیروهای میانه و فرصت­طلب آن هیچ مقاومتی در برابر اولین فشار ارتجاع و ستاد کودتا نکردند.
۷- آن­چه که انقلاب را نجات داد و مانع از تسلط کامل ارتجاع شد همانا مقاومت مسلحانه مجاهدین مشروطه در تبریز بود. مجاهدان تبریز پیشگامان مقاومت بودند و پایداری آنان روحیه شکست را از بین برد و روحیه­ی پایداری و تعرض را به همه­گان بازگرداند. بدون سلاح مجاهدین نه از تاک مشروطه نشانی می­ماند و نه از تاک نشان ” نظریه مشروطه­خواهی “. بنا بر این بر خلاف ایدئولوژی کاذب و کژدیسه ایدئولوگ­های لیبرال در سال­های اخیر و تئوری­های تسلیم طلبانه و منفعلانه ” مبارزه مسالمت آمیز و عدم خشونت “، مشروطیت ایران هستی خود را فقط مدیون روشنفکران و روزنامه نگاران نبود بلکه به همان میزان مدیون سلحشوری و غرش سلاح­های مجاهدین مشروطه نیز بود و اگر عنصر سلاح در ” لحظه تاریخی ” خود به ایفای نقش نمی­پرداخت تاریخ معاصر ایران و روند مبارزه تحول طلبانه و دموکراسی ­خواهانه مردم قطعاً بیش از امروز به تأخیر می­افتاد.
۸- انجمن­های مردمی به عنوان نهادهای دموکراسی شورایی و توده­ای یکی از مهمترین دست آوردهای انقلاب مشروطه بودند که در غبار تاریخ گم و پنهان شدند. انجمن­ها بازوی توان­مند و دخالت­گر خلق در جریان مشروطه و در فاصله مجلس اول تا کودتا بودند. انجمن­ها اهرم فشار مردم بر خائنین و فرصت طلبانی بود که به محض ورود به مجلس اول، مردم را فراموش کرده و منافع شخصی و خواسته­های حقیر خود را پیگیری کردند و اصل برای­شان حفظ تمامیّت وضع موجود بود. متشکل شدن مردم در انجمن­های صنفی و سیاسی بود که امکان مسلح شدن آن­ها در سریع­ترین زمان ممکن و واکنش در برابر کودتا را داد. نخستین آموزش­های نظامی توده­های مردم در انجمن­های تبریز و رشت در فاصله مجلس اول تا کودتا صورت گرفت و همین نیروها هسته اولیه ارتش خلقی­ای را تشکیل دادند که در مقابل کودتا گران ایستاد.
۹- اما تداوم کار انجمن­های مشروطه هرگز پدیده­ای خودجوش و خود به خودی­ نبود. در رأس این انجمن­ها یا در پشت صحنه آن­ها نیروهای سیاسی حرفه­ای و با تجربه­ای قرار داشتند که عمدتاً از سوسیال دموکرات­های قفقاز بودند و آنان بودند که فنّ سازمان­دهی و تشکل سازی و فنّ جنگ و آموزش رزمی را به توده­ها منتقل کردند و به آموزش سیاسی و ایدئولوژیک مردم نیز پرداختند. در واقع وحدت دیالکتیکی نیروی پیشگام و آگاه سیاسی و تشکیلاتی با پتانسیل توده­های مردمی بود که به پدیده­ی انجمن­های مشروطه و پس از آن ارتش خلق منجر شد. هیچ یک از این دو بدون دیگری قادر به انجام نقش تاریخی خود نبودند، یعنی نه توده­ها بدون آگاهی و دور اندیشی سیاسی و تجارب نظامی انقلابیون حرفه­ای قادر به تشکل سازی و مهمتر از آن درک ضرورت­های مقاومت و چگونه­گی تشکیل ارتش بودند و نه انقلابیون حرفه­ای بدون انرژی بی­پایان توده­ها و ابتکار عمل و جان­فدایی آنان قادر به پیش­برد خط خود بودند. آمیزه این دو عنصر رهایی­بخش به شکست کودتاو عقب نشینی ارتجاع و احیاء مشروطیت و مجلس دوم منجر شد.
۱۰- اما مشکل اینجا بود که عنصر مسلح مشروطه یعنی مجاهدین نتوانستند رهبری خود را بر جنبش تثبیت کنند و در واقع رهبری نظامی مشروطه به رهبری سیاسی آن منجر نشد. از جنبه­ای شاید بتوان گفت که این ضعف تاریخی و ساختاری عناصر ذهنی انقلاب مشروطیت ایران بود که نه آمادگی و نه درک کافی از ضرورت این اعمال رهبری را داشتند و رهبران مجاهدین مانند ستار خان نیز توان فکری و سیاسی کافی و درکی از ضرورت رهبری انقلابی جنبش نداشتند و این شد که مجاهدین پس از فتح تهران آن را به همان نیروهای سابق و جریانات متزلزل و میانه موجود واگذرا کردند. همین خلع رهبری و نبود یک آلترناتیو انقلابی متشکل و مسلح و مصصم به رهبری جنبش بود که صدارت انقلاب را به نیروهای میانه، عناصر فرصت طلب و حتی بخشی از ارتجاع رنگ عوض کرده داد. نباید فراموش کرد که پیشگام واقعی انقلاب مسلحانه یعنی مجاهدین تبریز نتوانستند از تبریز خارج شوند و در واقع خط آنان به لحاظ سیاسی پیروز شد و نه از نظر نظامی که به گسترش جنگ انقلابی و فتح تهران و تمام ایران منجر شود و در این فاصله امپریالیسم انگلستان توانست با تحریک و اجیر کردن سران ایل بختیاری و تعدادی از شخصیت­های مشروطه­خواه نما اما ماهیتاً مرتجع مانند سپهدار تنکابنی تهران را فتح کرده و سلطه خود را بر پایتخت تثبیت کنند.
۱۱- متأسفانه حتی عناصر رادیکال مجلس دوم که در حزب دموکرات متحد شده بودند نیز چنین درکی از رهبری و از آن مهم­تر از ضرورت تداوم انقلاب نداشتند و اساساً انقلاب مشروطه پس از عقب راندن کودتا و تشکیل مجلس دوم به­رغم وجود پتانسیل­های رادیکال مردمی تداوم نیافت و عمیق نشد. مجلس دوم گامی مؤثر در جهت تعمیق و تشدید انقلاب برنداشت. مساله دهقانی و ارضی به سیاق ستم­گرانه گذشته به حال خود رها شد، دست شریعت و روحانیت از عرصه­های قدرت کوتاه نشد، دربار و اشراف و خوانین و رؤسای ایلات ریشه کن یا محدود نشدند و از همه مهمتر اهرم تشکیلاتی مردم یعنی انجمن­ها با حمایت شخصیت­های سیاسی مجلس ملغی و ممنوع شدند و این مهمترین ضربه استبدادی-استعماری­ها به انقلاب و جنبش بود و به دنبال آن بود که ضد انقلاب مرتجع با تشویق و حمایت امپریالیست­ها توانستند بازوی مسلح مردم یعنی مجاهدین را خلع سلاح و مضمحل کنند و این به معنای پایان انقلاب مشروطه و شکست انقلاب بود.
۱۲- تجربه مشروطه اثبات این حکم عام است که اگر پیشگام انقلابی و ارتش مسلح­اش رهبری انقلاب را در دست نگیرند، به ضرورت و به صورت اجتناب ناپذیر جریانات میانه یا مرتجعین و یا ائتلافی از این دو و با حمایت امپریالیست­ها رهبری جنبش را در دست گرفته و آن را متوقف یا منحرف می­کنند و در هر صورت آن چه که در چشم­انداز آتی بر جنبش و انقلاب تفوق می­یابد همانا خطی غیر انقلابی و ارتجاعی-امپریالیستی است. بدون رهبری انقلابی و در فقدان دیالکتیک رهبری آگاهانه -ابتکار توده­ها جنبش از دست مردم خارج شده و به ضد انقلاب تفویض می­شود.
۱۳- انقلاب مشروطه ایران در هدف کوتاه مدت خود که استقرار یک رژیم ضد استبدادی، عرفی و قانون­مدار با نهادهای مدرن ومشارکتی مردمی و بهبود وضعیت اقتصادی توده­ها و کوتاه کردن دست امپریالیست­ها و گسترش آزادی­های مردمی بود با شکست مواجه شد، اما در چشم انداز تاریخی خود پیروز شد و الهام بخش روحیه مبارزاتی جمعی در تمامی انقلاب­ها و قیام­های سیاسی اجتماعی ایران مدرن شد و از این زاویه مهمترین محصول مشروطیت همانا دادن روحیه مبارزاتی به اقشار گوناگون مردم و انگیزه­ی دخالت­گری در امر سیاست­ و دخالت در تعیین سرنوشت مردم به دست خودشان بود که به یقین دست­آوردی درخشان، پیروزمند و فناناپذیر بوده است. بنا براین تجربه مشروطه در تمامیّت خود و در یک چشم­انداز تاریخی دوگام به پیش و یک گام به پس بوده است. با این وجود نمی­توان فراموش کرد که در پس شکست هر انقلاب و هر جنبشی موجی از یأس سراسری و پس­رفت روحیه سیاسی برای یک دوره­ی نامشخص و عمدتاً بلند مدت دامن جامعه و مردم را خواهد گرفت و به تثبیت موقعیت دشمنان مردم و تجدید قوای آن­ها و نیز تقویت و ترویج تفکر و روحیه بی عملی توسط آنان منجر خواهد شد که جبران آن در ادوار بعدی برای قطب دگرگونی­خواه و نیروهای سیاسی مترقی بسیار مشکل خواهد بود بنا بر این بازخوانی انتقادی تجربه مشروطه و تمامی جنبش­ها و قیام­های ایران معاصر و جهان گامی مؤثر در جهت سنتز جدید و کارگشایی برای مبارزات جاری و آتی و پیشگیری از تکرار اشتباهات و کاستی­های آن خواهد بود.

ارژنگ نورایی - ۱۴/ مرداد