افق روشن
www.ofros.com

نامۀ شماره ٢ به سایت: دربارۀ سیاست مستقل طبقۀ کارگر


ف- گ                                                                                                              سه شنبه ۴ خرداد ١٣٨٩

هنوز دو ماه به سالروز تقلب بزرگ انتخاباتی مانده بود كه اصلاح طلبان درصدد برگزاری تظاهراتی به مناسبت این شكستشان افتادند و آنرا علنا اعلام كردند. در مناسبتهای قبلی كه تظاهراتهای خیابانی برگزار شده بود نظیر ١٦ آذر و روز عاشورا، مردم بدون توجه به اصلاح طلبان و برخلاف توصیه هایشان مبنی بر رد رادیكالیسم، به خیابان می آمدند و نه تنها علیه دولت احمدی نژاد، بلكه علیه كل رژیم شعار می دادند. این روند ادامه داشت تا اینكه روز ٢٢ بهمن به نظر رسید كه دیگر مردم رغبتی برای شركت در تظاهرات ضد حكومتی ندارند. اصلاح طلبانی كه در این روز به خیابان آمده بودند نیز عملا بجز شركت در تظاهرات دولتی كار دیگری نكردند و هیچ نمود مستقلی نداشتند. اگر چه درگیریهای پراكنده‌ای در اطراف كانونهای اصلی تظاهرات دولتی بین مردم معترض و نیروهای سركوبگر رخ داد كه در آن مردم معترض در تقابلی نابرابر با سركوبگران تا دندان مسلح قرار گرفتند، اما وسعت اعتراضات مردم در این روز قابل مقایسه با قبل نبود. روز چهارشنبه آخر سال نیز برخلاف برخی پیش بینی ها اعتراضات وسعت زیادی نداشتند.
علت چیست؟ آیا بحران به پایان رسیده و حكومت موفق شده كه مردم را ساكت كند؟ اما نه شرایط وخیم اقتصادی برطرف شده‌اند و نه آزادیهای سیاسی برقرار شده‌اند. از نارضایتی مردم چیزی كاسته نشده است. برعكس، همه عوامل از تقلب بزرگ تاكنون در جهت تشدید بحران حركت كرده‌اند.
علت اصلی اینكه مردم دیگر به تظاهرات خیابانی نمی پردازند یا شبها از پشت بامها شعار نمی دهند اینست كه پی برده‌اند این شكل از مبارزه دیگر كارآیی ندارد. تا چند ماه پیش، زمانی كه مسئله اساسی برای جنبش به نمایش گذاشتن كمیت خود، زدودن مشروعیت داخلی و بین المللی حكومت و شناختن دوستان و دشمنان واقعی خود بود، این اشكال مبارزه لازم و ضروری بودند. اما هم اكنون واضح شده است كه: كسی بجز مزدوران و جیره خواران حكومت از احمدی نژاد حمایت نمی كند، اصلاح طلبان بیش از اینكه به فكر بركناری احمدی نژاد باشند نگران انقلاب و سقوط جمهوری اسلامی هستند، حكومت در داخل و خارج از ایران كاملا رسوا و بی آبرو شده است بطوری كه دیگر نه تنها آبرویی برایش نمانده كه نگران از دست رفتن آن باشد بلكه سعی می كند با به نمایش گذاشتن وحشیگری و درنده خویی خویش مردم را مرعوب كند. بنابراین پافشاری بر اشكال مبارزاتی قبلی بی دلیل است. باید از هم اكنون به فكر اشكال مبارزاتی جدیدتر و منطبق با توازن قوا و وظایف مرحله‌ای جنبش بود. اگر قرار است جنبش برای رسیدن به هدف باشد نه جنبش برای جنبش، ضروری است كه به سمت اعتصاب عمومی و در نهایت قیام مسلحانه حركت كند. كسانی كه با پافشاری بر روی اشكال مبارزاتی قبلی می خواهند جنبش را از توسل به اشكال مبارزه جدید باز دارند، مانع رسیدن جنبش به هدف نهایی هستند. هدف نهایی نابودی جمهوری اسلامی و برقراری آزادی و عدالت اجتماعی است اما هستند كسانی كه هدفی غیر از این دارند ولی می خواهند خود را همراه و حامی جنبش معرفی كنند. همچنین هستند كسانی كه از روی نا آگاهی سعی دارند جنبش را در مسیری غلط اندازند كه از طریق آن به هدفش نمی رسد.
اگر قرار باشد كه جنبش عمومی ضد دیكتاتوری به مرحله بالاتری ارتقاء یابد، این مسلما مرحله‌ای خواهد بود كه با سازمانیابی مستقل مردم و نفی تمام جناحهای حكومتی و راههای اصلاح طلبانه همراه است، مرحله‌ای كه در آن توده های كارگر و ستمدیده با اعتصاب عمومی سیستم سرمایه داری را فلج می كنند و شوراها و كمیته های خود را تشكیل می دهند و رهبری طبقه كارگر كه قادر است انقلاب را به پیروزی رساند بر جنبش برقرار می شود. برای اصلاح طلبان و كل اپوزیسیون بورژوایی این شكستی خرد كننده است. آنها حاضرند هزاران احمدی نژاد را تحمل كنند اما چنین روزی را نبینند! بنابراین چاره را در این می جوید كه مانع از ارتقاء كمی و كیفی مبارزات شوند. بر چنین زمینه‌ای است كه ما باید فراخوان اصلاح طلبان برای تظاهرات در سالروز تقلب بزرگ را بررسی كنیم. آنها سعی دارند شكل مبارزه را به تظاهرات، آن هم تظاهراتی بدون سازماندهی و در چارچوب اساس جمهوری اسلامی (هم از نظر شعارها و هم از نظر نحوه حركت و اعمال تظاهركنندگان) محدود كنند. آنها می دانند كه مردم پراكنده و بی سازمان كه عدم استفاده از خشونت مثل یك جزم مذهبی به آنها دیكته شده است در مقابل مزدوران تعلیم دیده و تا دندان مسلح رژیم شانسی برای پیروزی ندارند. با این وجود پیاپی مردم را به خیابان فرا می خوانند و آنها را در چنگ دژخیمان رژیم رها می سازند. از این طریق نیروی مردم معترض هدر می رود، هر بار با مشاهده تلفات دادن و نتیجه نگرفتن، رغبت آنها به شركت در تظاهرات بعدی كمتر می شود و جنبش دچار فرسایش می شود و سیر نزولی می پیماید. هدف اصلاح طلبان این است كه سیر نزولی را تا آنجا ادامه دهند كه دیگر كسی حاضر به آمدن به خیابان نباشد. آنگاه می توانند با خیال راحت به اختلافات قوه مجریه و قوه مقننه جمهوری اسلامی دامن زنند و مبارزه خود برای قدرت را از فراز سر مردم به پیش برند. باید توجه داشت كه اگر در چند ماه پس از انتخابات اصلاح طلبان عمدتا در اندیشه استفاده از جنبش مردمی به عنوان ابزار فشار بر جناح مقابل بودند، پس از اینكه از یك طرف مشخص شد كه جناح مقابل تمام پلهای پشت سرش را خراب كرده (به عبارتی در حال فرار به جلو است) و از طرف دیگر نیز مشخص شد كه اصلاح طلبان ظرفیت كنترل جنبش را ندارند و جنبش مردمی كلیت رژیم را هدف گرفته است، دیگر این اهرم فشار را كنار گذاشتند. اگر چه هنوز هم بسته به دوری یا نزدیكی اپوزیسیون بورژوایی (اعم از اصلاح طلبان داخلی، لیبرالها، جمهوریخواهان تبعیدی و ...) به قدرت، گرایش به استفاده از این اهرم متغییر است ولی به هر حال جنبش مردمی در بهترین حالت چیزی جز یك اهرم موقتی نخواهد بود. هدف اپوزیسیون بورژوائی حداكثر این بوده كه با به نمایش گذاشتن جمعیت در خیابانها به دولت فشار وارد كند و راه را برای چانه زنی بر سر قدرت باز كند نه اینكه از قدرت این جمعیت برای سرنگونی دولت و برقراری آزادی (حتی آزادی و دمكراسی نیم بند بورژوائی) استفاده كند. حتی اگر مثل چند روز پس از انتخابات یا روز عاشورا مردم موفق شوند كه خیابانها را (بر خلاف میل اصلاح طلبان) تصرف كنند، امكان استفاده از این پیروزی و تكمیل آن وجود ندارد و رژیم خواهد توانست پس از مدتی خیابانها را پس بگیرد زیرا نه رهبری منسجمی كه خواهان و قادر به تسخیر قدرت سیاسی باشد وجود دارد و نه توده ها قادرند در دراز مدت بدون تشكل و بكار گیری تاكتیكها و وسایلی كه برای نبرد قطعی لازم است، بر مزدوران رژیم پیروز شوند.
حال مسئله اینست كه كدام رهبری قادر به تسخیر قدرت سیاسی و بكار گرفتن آن در جهت منافع كارگران، زحمتكشان و ستمدیدگان است و كدام نیرو قادر است چنین رهبری را تضمین كند و انقلاب را به پیروزی رساند؟ این رهبری شوراهای نمایندگان كارگران و زحمتكشان و نیرویش توده های متشكل شده در شوراها هستند. اما شوراها به یكباره و مستقل از شرایط مبارزه یا با فراخوان عده‌ای خاص پدیدار نمی شوند. نطفه آنها در جریان مبارزات كارگران و زحمتكشان و بخصوص از طریق اعتصابات به وجود می آید. با تلفیق خواستهای اقتصادی و سیاسی و افزایش آگاهی و روحیه مبارزه جویی كارگران، كمیته های اعتصاب به شوراها تبدیل می شوند. شوراها می توانند وسیع ترین و ستم دیده ترین توده ها را متشكل كنند و نیروی آنان را كه تاكنون فقط برای تولید سود برای سرمایه داران بكار گرفته می شده، برای رها سازی ایشان بكار گیرند. البته به یاد داشته باشیم كه نباید به جریان خودبخودی دل بست. بدون فعالیت آگاه گرانه منظم، سراسری شدن و سیاسی شدن جنبش كارگری (سیاسی به معنی سیاست كارگری نه سیاست بورژوایی) دچار اختلال می گردد و در شرایطی كه كارگران و زحمتكشان ایران سالها زیر فشار رژیم های استبدادی از سیاست به كنار زده شده بودند، و اپوزیسیون بورژوایی برای سوء استفاده از نیروی آنان كمین كرده است، این روند به سادگی و به صورت خودبخودی طی نخواهد شد.
اصلاح طلبان مخالف چنین روندی هستند و با تمام قوا جلوی آن می ایستند. حتی پس از تشكیل شوراها هم مسئله سیاست حاكم بر آنها باقی خواهد بود. اگر سیاست صحیح كارگری در آنها اعمال نشود، خیلی راحت به ابزاری در دست بورژوازی تبدیل خواهند شد و تغییر ماهیت خواهند داد.
بنابراین طبقه كارگر نمی تواند به همان اشكال و وسایل مبارزه‌ای متوسل شود كه بورژوازی و خرده بورژوازی بدان متوسل می شوند زیرا هدف هر كدام متفاوت است و وسایل متفاوت نیز در خدمت هدفهای متفاوت هستند. تظاهرات خیابانی بدان شكل كه مقبول اپوزیسیون بورژوائی است، برای كارگران نفعی ندارد و آنها را به گوشت دم توپ بورژوازی تبدیل می كند. كارگران و زحمتكشانی كه به آگاهی طبقاتی دست یافته‌اند، حتی آن زمان كه تظاهرات خیابانی برگزار می نمایند، تظاهراتشان از نظر شعارها، انضباط ، نحوه مواجهه با سركوبگران و ... با تظاهرات «سبز» متفاوت است. هدف آنها تظاهرات بخاطر تظاهرات، یا اعمال فشار به نفع سیاستمداران فاسد و فرصت طلب بورژوازی نیست، بلكه به زانو درآوردن رژیم استثمارگران است. آنها در هر قدم به فكر ارتقاء كمی و كیفی مبارزه هستند و نیرویشان را با درجا زدن در یك شكل مبارزه هدر نخواهند داد. اگر غیر از این باشد باید اعتراف كرد كه كارگران به عنوان یك طبقه در جنبش حضور ندارند و آنهایی هم كه به صورت پراكنده، اینجا و آنجا حاضر می شوند، در جریان عمومی حل شده و مورد سوء استفاده جریان «سبز» قرار می گیرند.
در اینجا برای مشخص تر شدن موضوع، به یك تجربه از مراسم روز جهانی كارگر اشاره می شود. جمعی از فعالین و حامیان جنبش كارگری تحت عنوان «شورای برگزاری روز جهانی کارگر» فراخوانی برای برگزاری تظاهراتی به مناسبت روز جهانی كارگر در مقابل وزارت كار داده بودند. آنها اعلامیه‌ای رادیكال را به همین مناسبت انتشار داده بودند كه در آن هیچ اثری از توهم به جناحهای حكومت نبود و كل حاكمیت سرمایه داری را نفی می كرد. اتفاقاً گروهی نیز با عنوان «كارگران سبز» نظیر همین فراخوان را برای تظاهرات داده بودند. لازم به تذكر نیست كه اهداف اعلام شده (و اعلام نشده) دو فراخوان فوق كاملا متفاوت بوده است. ولی جالب اینجاست كه مكان هر دو تظاهرات یكی بوده است (مقابل وزارت كار) و زمانی كه آنها برای شروع تظاهرات اعلام كرده بودند نیز فقط یك ساعت با هم تفاوت داشت. یعنی عملا یكی بودند. آیا این تصادفی بوده است؟ پذیرفتن تصادفی بودن ماجرا منطقی به نظر نمی رسد. منظور این نیست كه تبانی یا توطئه‌ای در كار بوده. علت یكی شدن دو تجمع این بود كه آنها (یكی آگاهانه و یكی نا آگاهانه) در خدمت یك سیاست قرار داشتند كه آن هم سیاست بورژوائی بود. شعارهایی بر ضد حكومت داده شدند و درگیریهایی صورت گرفت. عده‌ای از مردم مضروب یا دستگیر شدند و چند نفر از مزدوران حكومت نیز گوشمالی داده شدند. ولی به نظر نمی رسد این تظاهرات كمكی به ارتقاء كمّی جنبش عمومی برعلیه حكومت و هدایت آن به مسیری صحیح كرده باشد. فردای روز كارگر اوضاع به حالت عادی بازگشت و تا سالگرد تقلب بزرگ به همین حال می ماند و آنوقت همین سناریو باز هم تكرار می شود. «شورا» باید استقلال طبقاتی كارگران را در عمل و نه فقط در بیانیه اعلام می كرد. برای مثال چه لزومی داشت كه تظاهرات در مقابل وزارت كار رژیم و در منطقه‌ای برگزار شود كه عمدتاً اقشار متوسط به بالای جامعه در آن ساكن هستند و سركوبگران حكومت نیز در آنجا نسبت به خیلی از نقاط تهران برتری دارند؟ در شهرستانها نیز وضع به همین صورت بود، هم «شورا» و هم سبزها تظاهرات را در مقابل ساختمانهای دولتی اعلام كرده بودند. یا چه لزومی داشت كه محل و زمان تجمع از قبل به صورت عمومی اعلام شوند تا سركوبگران از آن اطلاع یافته و فرصت جمع آوری و تمركز نیرویشان را داشته باشند؟ این فقط در صورتی پذیرفتنی است كه هدف فراخوان دهندگان كشاندن روشنفكران و اقشار متوسط به بالا به تظاهرات باشد، یعنی كسانی كه از طریق اینترنت یا ماهواره از فراخوان آگاه می شوند، به صورت پراكنده به محل می آیند، شعار می دهند و با سركوبگران درگیر می شوند، ولی در نهایت پس از چند ساعت متفرق شده و به خانه شان باز می گردند. فعالین «شورا» می توانستند بجای اینكار، با در نظر داشتن امكانات و توانایی شان، گروههایی را به محلات كارگری و فقیر نشین، كوره پزخانه ها و زاغه نشینها بفرستند تا مردم آن نواحی را كه همیشه (چه توسط حكومت و چه توسط اپوزیسیون بورژوائی) از سیاست كنار زده شده بودند را به سیاست فرا خوانند. با آنها درباره مشكلاتشان، كارشان، محل سكونت شان و خواسته هایشان به گفتگو بنشینند و راه حل هایی را پیش پای آنها بگذارند؛ می توانستند در مورد مسائل سیاسی روز بخصوص طرح حذف یارانه ها و وضع سایر هم زنجیرانشان با آنها صحبت كنند، لزوم متشكل شدن و مبارزه متحد را به آنها نشان دهند، درباره اهداف و روشهای مبارزه و چالشهای پیش رو آگاهشان سازند و ... هیچ لزومی هم نداشت كه كارشان حتماً سر و صدا ایجاد كند و به تظاهرات خشونت آمیز و برخورد با نیروهای امنیتی رژیم منتهی شود. برعكس، بهتر است كه تا زمان آماده شدن برای چنین برخوردی از آن اجتناب شود. برای این كارها دیر نشده است. می توان بجای دل خوش كردن به روشنفكران و متوسط ها، كارگران و زحمتكشان را نیز به صحنه كشاند. ممكن است در كوتاه مدت به نظر برسد (و فقط به نظر برسد) كه فعالین كارگری عرصه مبارزه را رها كرده‌اند ولی در دراز مدت تشكیل صف مستقل كارگران و زحمتكشان اثر خود را نشان خواهد داد. تنها هنگامی كه طبقه كارگر در صف مستقل خویش به میدان آمده باشد می تواند هژمونی خود را بر اقشار بینابینی برقرار كند، تأثیر این عمل هزاران بار بیشتر از گفتمان تئوریك روشنفكران چپگرا و تلاش آنها برای «متقاعد» كردن خرده بورژوازی است.

ف.- گ. اردیبهشت ١٣٨٩

***********

تکثیر از کمونیستهای انقلابی

http://www.k-en.com
info@k-en.com