افق روشن
www.ofros.com

تابستان ۶۷، تابستان ۸۸ و شرایط کنونی


مرجان افتخاری                                                                                                یکشنبه ١٧ مرداد ١٣٨٩

در گرامی داشت یاد جانفشانان کشتارهای دهه ۶٠

و کشتار سراسری زندانیان سیاسی سال ۶۷

تابستان ۶۷، تابستان ۸۸ و شرایط کنونی

تاریخ را معمولا تاریخ نویسان مینویسند ولی نقش آفرینان سال ٥۷ واقعی تر از هر تاریخ نگاری میتوانند این دوران سیاسی را ترسیم کنند. پس از بهمن ٥۷ که بیشتر شور و شوق آزادی و رهائی از دیکتاتوری در آن غالب بود تا عنصر آگاهی، مردم توانستند برای مدت کوتاهی آزادی را ببویند و لمس کنند. گرد باد خرداد سال ۶۰ پایانی بود بر کشاکش و فراز و نشیب های دوران انقلابی، آغاز استبداد مذهبی و سرکوب در ابعادی که هنوز پس از سالها با نا باوری با آن نگاه میکنیم. جنایات بشری که توسط تازه به قدرت رسیدگان اسلامی در دهه ۶٠ بوقوع پیوست هنوز پس از سالها همه زوایای آن برای نسل ما و نسل جدید روشن نیست. دهه ۶۰، دهه دستگیریهای گسترده، شکنجه، تجاوز، اعدام و کشنار زندانیان سیاسی بود که تنها جرمشان آزادیخواهی و دفاع از حقوق کارگران، محرومان و تهیدستان بود. اما تاریخ این دوران صفحات زرین وافتخار آفرینی از استقامت، مقاومت و مبارزه در زندانها را هم داشت که هیچوقت فراموش نخواهند شد.
با توجه به امکانات آن زمان ما نسلی بودیم که بیشتر نگاهی مکانیکی نسبت به مبارزه بطور کلی و مبارزه ضد امپریالیستی داشتیم. درک عمیق و مارکسیستی از مذهب، دستگاه عریض و طویل آن و حکومت مذهبی نداشتیم. و اینکه اساسا مذهب و اسلام با آزادی، آزادیخواهی و ایدئولوژی چپ دشمنی دیرینه دارد. البته هنوز هم پس از ٣۱ سال تجربه عینی، کسانی هستند که مذهب را ابزار و وسیله ای میدانند که قدرتمندان و سرمایه داران برای سرکوب مردم از آن استفاده میکنند، در حالی که مذهب به خودی خود و به تنهائی سرکوبگر و واپس مانده است چه سرمایه دارن از آن استفاده کنند و یا نکنند. شاید در گذشته و در دورانی مذهب ستم پوشیده بود ولی آیا در قرن کنونی هم ستم مذهب پوشیده است؟ هدف سر زنش نسلی که خود من به آن تعلق دارم نیست، بلکه اشاره به واقعیت هائی است که هنوز ما و مردم ما از آن رنج می بریم. بالاخره همین نسل با همین شاخصهای سیاسی-ایدئولوژیک و مبارزاتی سرکوب شد. بطوریکه هیچ واژه ای نمیتواند ابعاد آنرا ترسیم کند. خاوران و خاورانهای بی نام و نشان در جای جای کشورمان اسناد جنایات جمهوری اسلامی، رهبری آن و همه کسانی است که نقشی در قدرت داشتند و هنوز هم دارند. زخمهای به جا مانده این جنایت شاید تنها با دادخواهی التیام یابند.
اگر چه نسل ما به سختی و وحشیانه سرکوب شد و خفقان سالهای طولانی بر جامعه حاکم شد ولی بار دیگر، نسلی دیگر با تجربه ای دیگر به میدان مبارزه آمده که درک و مفهومی عمیق تر از آزادی دارد. این نسل آزادی و برابری را در دو کفه ترازو گذشته است.
وقایع و حوادث سال گذشته در کشورمان که انعکاس جهانی داشت، فصل جدیدی در تاریخ مبارزاتی مردم کشورمان باز کرد که ضرورت بکارگیری و استفاده از تجربه گذشته برای ادامه مبارزه و پیروزی قطعی را اجتناب ناپذیر میکند. و گر نه ما بازیگران کمدی تاریخی بیش نخواهیم بود. قبل از هر موضوعی شاید یاد آوری یک نکته بد نباشد که گروهی که امروز با عنوانهای "اصولگرایان" تندروها ی اسلامی" یا "جناح مصباح یزدی" معروف هستند از دیر باز در همین رژیم وجود داشتند. در همان سالهای اول پس از بهمن ٥۷، اصلاح طلبان امروز (هاشمی، خاتمی ووو) و یا آنهائی که کشته شدند( بهشتی، باهنر و ووو) از همین اصولگرایان در ترورها، آدم ربائیها در فلسطین، ترورهای خارجی و داخلی ( قتل غلام کشاورز، بختیار، فرخزاد، رهبران کرد ووو ) و قتلهای زنجیره ای استفاده کردند. و یا کسی مثل منتظری که تا سال ۶۸ جانشین خمینی و شماره ٢ این مجموعه قدرت بود و بعدها در جبهه مخالف قرار گرفت، نمیتوانست بی اطلاع از باندها و گروهای ترور و آنهائی که در پشت پرده بودند باشد. منتظری امام زاده معصومی در بین جنایت کاران نبود. ولی تا کنون به دلائلی که همه ما از آن آگاه هستیم این بخش از جنایات هر دو جناح مسکوت مانده است.
بحران قدرتی که امروز تمام هرم قدرت سیاسی رژیم اسلامی را فرا گرفته، در حقیقت اختلاف در تقسیم قدرت بین کسانی است که بطور هماهنگ، سالها با سیاستها و مسئولیتهای مشترک در کنار هم بودند. و اکنون "ادامه همکاری" آنها به بحرانی علنی و اشکار تبدیل شده است. بی شک، جنگ بالائی ها و شکاف امروز آنها در درجه اول انعکاسی است از وضعیت اقتصادی کارگران، تهیدستان و مبارزات آنها و در پی آن مبارزات دانشجویان، زنان، روزنامه نگاران و روشنفکران.
وجود هزاران کودکی که مجبور شدند بخاطر فقر و نداری خانواده، درس و مدرسه را رها کنند و برای پیدا کردن لقمه نانی آواره خیابانها شوند، وجود هزاران هزار کودک کار، افزایش شمار معتادان، کاهش سن تن فروشی و بیش از ۲% مردم که با کمتر از ۱٫۲٥ دلار در روز زندگی میکنند تنها گوشه ای از وخامت اوضاع اقتصادی، فقر و فلاکت مردم است. در چند سال گذشته، واردات محصولات خارجی، بسته شدن بسیاری از واحدهای تولیدی، افزایش نرخ بیکاری، گرانی و فقر روز افزون مبارزات کارگری را علیرغم سرکوب شدید در این دوره متشکل تر و سازمانیافته تر کرد. تشکل مستقل کارگران شرکت واحد و هفت تپه به قیمت ساده ای بدست نیامده اند. هنوز تعدادی از رهبران و فعالین آن از جمله اقای اسانلو در زندان هستند.
دانشجویان بخاطر جایگاه سیاسی و اجتماعی خود همیشه و در هر شرایطی بار سنگین مبارزات سیاسی را با وجود سرکوبهای وحشیانه بدوش کشیده اند. غیر از کشتار دانشجویان در جریان انقلاب فرهنگی سال ٥٩، کشتار دانشجویان در تیر ۷۸، دستگیری تعداد زیادی از دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب در سال ۸۶ و باز حمله و کشتارخرداد سال گذشته حساسیت رژیم اسلامی را نسبت به محیط دانشگاهی و دانشجویان مشخص میکند. سالهای طولانی مبارزه نشان داده است که دانشجویان نبض سیاسی جامعه هستند که تنها برای خواستها و مطالبات خود مبارزه نکرده و نمیکنند.
در چند سال اخیر مبارزات زنان برای دست یابی به حق و حقوق انسانی خود بعد دیگری از مجموع مبارزات اجتماعی بود که تبعیض، بی حقوقی و سرکوبهای جنسیتی و اسلامی را مورد هدف قرار داد. بخشی از زنان شکلی از سازماندهی را برای پیش برد خواستهای خود بوجود آوردند ( ۱ میلیون امضاء) که علیرغم همه انحرافات دیدگاهی و محافظه کاریها در مقطعی توانست کم و بیش در کشاکشهای سیاسی جامعه جائی داشته باشد. آنچه که در مورد زنان و بخصوص نسل جوان آن باید مورد توجه قرار داد "عدم پذیرش معیارهای هویتی اسلامی" است. پس از سی و یک سال رژیم اسلامی با وجود تبلیغات وسیع شبانه روزی ، فشارها، محدودیتها وبالاخره سرکوب نتوانست "ظاهر ایدئولوژیک اسلامی زنانه" را در جامعه تثبیت کند.
در طول این سالها، زنان با هر شکل و شیوه ای حتی با استفاده از رنگ ها در پوشش، اعتراض و مخالفت دائمی خود را با معیارها، فوانین و چارچوبهای تبعیض آمیز اسلامی نشان داده اند. حضور گسترده و چشم گیری آنها در اعتراضات سال گذشته که حیرت مردم دنیا را بدنبال داشت تائیدی است بر این ادعا.
آنچه که توضیح داده شد اشاره ای بود بر تاثیر و انعکاس مبارزات کارگران، دانشجویان و زنان در عمیق تر کردن شکاف بین بالائی ها. ولی سئوالی که برای مردم ایران، کشورهای منطقه، قدرتهای امپریالیستی پس از تابستان ۸۸ مطرح است شرایط سیاسی و چرخشهای آن در آینده است. با توجه به بحران انقلابی که خلاء رهبری انقلابی و سازماندهی را در مبارزات این دوره کاملا محسوس و مشخص کرد میتوان دو احتمال را در نظر گرفت .

احتمال اول
شکاف در بدنه و لایه های پائینی نیروهای نظامی و سرکوبگر، ادامه درگیری اصلاح طلبان و اصول گرایان بطوریکه در ارگانها و نهاد های رسمی و دولتی (مجلس، شورای نگهبان، مجلس تشخیص مصلحت نظام و سایر بخشها) ادامه کار قوه مقننه و مجریه و کل سیستم را با بن بست روبرو سازد.
از طرف دیگر انزوای سیاسی، افتصادی در سطح جهانی، ادامه کشاکش موضوع مهم هسته ای و احتمال دخالت نیروهای امپریالیستی-اسرائیلی با حمایت کشورهای عرب منطقه بخصوص عربستان سعودی، مجموعه تنگناها و شرایطی را بوجود آورد که هر دو جناح را برای حفظ نظام جمهوری اسلامی به پای توافق و تقسیم قدرت بکشاند. هدفی که از ابتداء اصلاح طلبان و جنبش سبز آنها خواهان آن بودند. ولی این توافق و تقسیم قدرت نمیتواند مدت طولانی ادامه داشته باشد، زیرا این توافق اجباری بر اساس برنامه های مشخص اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مانند آنچه در کشورهای اروپائی بین احزاب رایج و مرسوم است انجام نمیشود. در ضمن فرهنگ سیاسی در ایران و کشورهای این منطقه کاملا با فرهنگ چند حزبی در اروپا متفاوت است. از همه مهمتر خواسته ها، مطالبات، توقعات و انتظارات اقشار و طبقات اجتماعی است که بنا به تجربه گذشته هیچیک از دو جناح نه میخواهند و نه میتوانند به آنها پاسخ دهند. این وضعیت منجر به تابستان دیگری خواهد شد که ابعاد گستره تر و وسیع تری در مقایسه با تابستان گذشته خواهد داشت.در این صورت تنها آگاهی، هوشیاری و سازماندهی کارگران، دانشجویان، زنان و تمامی کنشگران انقلابی میتواند سرنگونی جمهوری اسلامی را امکان پذبر سازد.

احتمال دوم یا سناریو سیاه
این احتمال و یا سناریوی سیاه که اتفاقا در هفته های گذشته در رسانه های خارجی از آن صحبت میشود، بیشتر حول سیاست جمهوری اسلامی در رابطه با پروژه هسته ای، مانورهای نظامی در خلیج فارس و تنگه هرمز است. نظامی کردن قسمت حساسی از منطقه، دخالت در اوضاع آشفته عراق و افغانستان از یک طرف و سیاست کلی کشورهای امپریالیستی در مورد پروژه هسته و تروریسم اسلامی احتمال حمله نظامی به ایران را ممکن میسازد. این بار امپریالیستها نمیخواهند همان سیاستی را که در عراق تجربه کردند در مورد ایران بکار ببرند. عراقی کردن ایران خارج از اینکه در توان اقتصادی- نظامی امپریالیستها باشد یا نه دیگر به نفع انها نیست. علاوه بر این افکار عمومی در سطح جهانی تکرار اشغال نظامی را غیر ممکن می سازد. ولی همانطور که بارها از سوی دولت اسرائیل مطرح شد، حمله به مراکز نظامی و هسته ای موضوعی است که احتمال آن بیشتر قابل پیش بینی است. مجموعه شرایطی که این طرح را تا کنون مسدود و راکد نگهداشته انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا، منافع اقتصادی کشورهای اروپائی بخصوص آلمان، مخالفت چین و روسیه و ادامه کژدار و مریض مذاکرات با جمهوری اسلامی بود. در ضمن جنبش اعتراضی تابستان گذشته هم در کند کردن روند تصمصم گیری حمله نظامی بدون تاثیر نبود. امپریالستها ترجیح میدادند که تغیر بدست خود ایرانیها در محدوده روی کار آمدن موسوی و جناح او میسرشود تا دخالت مستقیم آنها.
در صورت حمله نظامی حتی اگر تنها مراکز نظامی و هسته ای مورد نظر باشندغیر از تاثیرات شیمیائی آنی و آتی که تا سالهای طولانی باقی خواهد ماند و آسیبهای جانی و مالی برای مردمی که راه به جائی ندارند، بروز جنگهای فرقی- مذهبی (سنی و شیعه) در سیستان-بلوچستان و خوزستان، جنگ بین ملیتهای مختلف، بوجود آمدن گروه های ترور و وحشت، قتل، غارت و کشتار را بدنبال خواهد داشت. وضعیتی که امروز مردم عراق و پاکستان سالها است با آن روبرو هستند. در این سناریو سیاه تنها امپریالیستها، ناسیونالیستها، گروه های تروریستی و مرتجعین اسلامی سود خواهند برد. طبقه کارگر، مردم زحمتکش، زنان و کودکان همانطور که در عراق شاهد آن هستیم درد و رنج بی پایانی را برای سالهای طولانی متحمل خواهند شد.
ترسیم این سناریو سیاه به آن معنی نیست که مانند سال ٥۷ سیاست "همه با هم"را تجربه کنیم. تکرار "همه با هم" یا "اتحادی" که بعضیها از آن صحبت میکنند سیاستی است که هیچ دریچه امیدی در بهبود وضعیت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی برای مردم بطور کلی، زنان، ملیتها و اقلیتهای مذهبی باز نمیکند. با در نظر گرفتن خلاء رهبری انقلابی، تنها میتوان به آگاهی مردم نسبت به شرایط و اوضاع کنونی و وجود تشکلهای هر چند کوچک کارگری، دانشجوئی، زنان و معلمان تکیه کرد. از همین زاویه قطعنامه مشترک ۱٥ ماده ای اول ماه مه ( تشکل های کارگری ایران) که در برگیرنده خواستهای حد اقل صنفی، سیاسی، آزادیهای دمکراتیک، بیان، قلم، حق تشکل، اعتصاب و اعتراض برای همه مردم، برابریهای حقوقی و جنسیتی برای زنان، حق و حقوق برابر ملیتها، اقلیتهای مذهبی و بسیاری دیگر از مطالبات مردم است میتواند متشکل کننده و سازماندهنده مبارزات این مرحله باشد.
در غیر این صورت یکی از دو احتمال گفته شده و یا هر سناریو سیاه دیگری اجتناب ناپذیر به نظر میرسد.

مرجان افتخاری - اوت ۲٠۱۰
لینک قطعنامه مشترک اول ماه مه کارگران http://www.dialogt.org/2010/April/ghatnameh.html