افق روشن
www.ofros.com

(وضع موجود و مصاف جدید (بخش ١، ٢ و پایانی

صديق جھانى                                                                                           دوشنبه ٢۱ دی ۱٣٨٨


وضع موجود و مصاف جدید (بخش سوم و پایان)

جبھه‌ى سوم
رویدادهای جنجال بانگیز بعد از دوره‌ى دھم ریاست جمھورى، بطور كلى فصل جدیدی را در حیات سیاسی رژیم اسلامى و ھم چنین جامعه‌ى ایران باز كرده‌ است. این روند اعتراضی از شش ماه پیش و در مخالفت با نتیجه انتخابات ریاست جمهوری آغاز شد و امروز به نقطه‌ى حساس رسیده و رژیم در مقابلش به‌ وحشت افتاده‌ است. واكنش خشونت آمیز رژیم بخصوص در روز آشورا و ھم چنین جمع آورى جیره‌‌خوران و كشاندن اجبارى دانش آموزان، كارمندان به‌ خیابان ھاى تھران و بعضى از شھرستان ھا بیانگر عمیق تر‌ شدن بحران و از سوى دیگر ضعف و درماندگى جمھورى اسلامى را نشان مى دھد. در واقع ھدف رژیم از ارعاب و راه‌ پیماى بعد از آشورا‌، این بود كه‌ به‌ مخالفان خود بگوید كه‌ كماكان قدرت مانور را دارد اما ارزیابى عمومى در سطح جامعه‌ دقیقأ برعكس چنین تبینى مى باشد. اگر بیاد داشته‌ باشیم، قبل از قیام ٥٧ "شاه‌" نیز مشابیه‌ چنین تجمعى را تدارك دید اما از آنجاى كه‌ خانه‌ از بیخ ویران بود، نمایش خیابانى اش كارساز واقع نگردید و دیرى نگذشت كه‌ ترك دیوار سلطنتى-اش گشادتر شد و دیدیم كه‌ چطور پا به‌‌ فرار گذاشت. اما تا آن جاى كه‌ به‌ وضعیت بحرانی جدید برگردد، وظائف نوین و تاریخى مھمى پیش روى كارگران كمونیست قرار گرفته‌ كه‌‌ ذیلأ توجه‌ شما را به‌ نكاتى از آن جلب مى كنم.
ھمانطور كه‌ مشاھده‌ مى كنیم، جامعه‌ى ایران دوران گذار و پر تلاطمى را از سر مى گذراند. این روند كل لایه‌ ھاى نظام سرمایه‌دارى را به‌ تكاپو انداخته‌‌‌ و‌ ھر كدام به‌ نوعى خود را آرایش مى دھند و در تلاش اند كه قبل از وقوع یك اعتلاى انقلابى مھر خود را بر‌ تحولات پیش رو بكوبند. بخش عمده‌ دوندگى اینھا، ھراس از شكل گیرى قطب پاینى ھاى جامعه‌ مبنى بر تصرف قدرت سیاسى مى باشد. در چنین شرایطى وظیفه فعالین كارگرى چیست؟ روشن است كه‌ ما نه‌تنھا دست روى دست نمى گذاریم بلكه‌ مى كوشیم كه‌ وضعیت جارى را به‌ نفع خود دگرگون سازیم. تا آن جاى كه‌ به‌ اوضاع و احوال جارى برگردد، بھترین و عاجل-ترین تاكتیك چسپیدن به‌ مطالبات فورى و ھم چنین ترسیم یك بستر شفاف جھت ارتقاى گرایش سوسیالیستى در میان كارگران مى باشد. البته باید توجه‌ داشت كه‌ صرف تاكید تئوریك بر مطالبات فورى و یا اتخاذ بستر سوسیالیستى كارساز نیست. در واقع موفقیت‌ این دو فاكتور به‌‌ متانت فعالین كارگرى، فاصله‌ گرفتن آنھا از حركت ھاى ناسنجیده‌ و سازمانیابى جمعى بستگى دارد. براى نمونه، شكى نیست كه‌‌ تداعى شدن چالش ھاى كارگرى به‌ این یا آن جریان سیاسى و یا انجام حركت ھاى ماجراجویانه‌ و نادقیق به‌ روند ھمبستگى كارگرى لطمه‌ جبران ناپذیرى مى زند. از این رو، جھت كانالیزه‌ نمودن حركت ھاى كارگرى و از سوى دیگر جلوگیرى از فرقه‌گراى و ... لازم است كه‌ به آراى جمعى و‌ فونكسیون ھاى پایه‌اى طبقه‌ كارگر مراجعه‌ كرد. از نقطه‌ نظر من، مرجع اصلى و پایه‌اى طبقه‌ كارگر، مجمع عمومى مى باشد. برگزارى مجمع عمومى حق پایه‌اى طبقه‌ كارگر بشمار مى رود لذا جا دارد كه‌ این فونكسیون در تمام مراكز كارگرى و در پیوند با یكدیگر به‌ حركت درآیند. و مانند نان شب واجب است كه‌ یكى از تم ھاى اصلى مجمع عمومى این دوره‌، تبادل نظر حول اوضاع و احوال پیش رو و ھم چنین جایگاه‌ طبقه‌ كارگر باشد. زیرا ھر تحولى ولو كوچك بر كار و شرایط زندگى ما تاثیر گذاشته‌ و مى گذارد. بنابراین در مجمع عمومى دور آتى، لازم است كه‌ كارگران تصمیم قاطع و روشنى در قبال وضع موجود بگیرند و نھایتأ چالش ھاى ھم آھنگ و موثرى را حول دستیابى به‌ یك زندگى شایسته‌ را طراحى نمایند. در حال حاضر، بنده‌ این شانس را ندارم كه‌ در مجمع عمومى كارگران حضور پیدا نمایم اما بمثابه‌ كارگرى در خارج كشور، فكر مى كنم كه‌ موقع‌ ایجاد كمیته‌ھاى اعتصاب در تمام مراكز كارگرى و ھمچنین پیوند و ھماھنگى میان آنھا رسیده‌ است. در این رابطه‌ لازم به‌ توضیح مى دانم كه‌ نحوه‌ى ایجاد این كمیته‌ھا باید تنھا به‌ عھده‌ى مجامع عمومى كارگران شاغل و بیكار باشد. در غیر این صورت كمیته ھا‌ و یا ظرف ھاى دیگرى كه‌ بطور مخفى و تحت نام "كارگر" اعلام موجودیت نماید مشروعیت ندارد. این شیوه‌ از سازمانیابى با ترفند جریانات روشنفكرى و حیله‌گرى كارفرماھا كاملأ متفاوت است. ما كارگران چیزى پنھان از نظام سرمایه‌دارى نداشته‌ و نداریم. در واقع فلسفه‌ى وجودى مجمع عمومى، ایجاد كمیته‌ھاى اعتصاب و ... تاكید بر فعالیت آشكار مى باشد. این شیوه‌ كار نه‌تنھا ترفند كارگرى نیست بلكه‌ این اھمیت را دارد كه‌ از این طریق جنبه‌ى پیگیرى به‌ حقوق حقه‌مان بدھیم.
باتوجه‌ به‌ تشدید ناعدالتى ھا و از سوى دیگر اوضاع سیاسى پیش رو، بیم آن مى رود كه‌ مجمع عمومى كارگرى در سطح گسترده‌اى و بطور منظم و در ارتباط با ھم در كل مراكز كارگرى جامعه‌ برگزار شوند. احتمال دیگر این است كه‌ نتایج مجمع عمومى كارگران به‌ ایجاد كمیته‌ھاى اعتصاب منجر گردد. فرض بر این بگذاریم كه‌ كمیته‌ھاى مورد نظر كارگران را به‌ اعتصابات عمومى دعوت كرده‌ و كارگران پاسخ مثبت بدھند، آن گاه‌ چه‌ چیزى رخ خواھد داد؟ در چنین شرایطى، ممكن است دو اتفاق بیافتد. . احتمال پشتیبانى وسیع و میلیونى توده‌ى از اعتصابات فرضى كارگران بسیار زیاد است.
. بعید نیست كه‌ اعتصابات كارگرى و حمایت ھاى توده‌ى از آن، كار رژیم را براى ھمیشه‌ تمام كند.
اگر روند رویدادھاى فردا، مطابق اینگونه‌ فرض یات پیش برود و ج.اسلامى توسط كارگران و تودھاى معترض به‌ زیر كشیده‌ شود، آنگاه‌ بعید نیست كه‌ در برابر خطر بلقوه دیگرى نیز قرار بگیریم. منظور از خطر دوم، به‌ صحنه‌ خزیدن لایه‌ھاى بورژوازى است. در چنین روزگارى مھم این است كه‌ اعتصابات ما تنھا جنبه‌ى اقتصادى بخود نگیرد. زیرا اگر سازماندھى كارگرى تنھا به‌ مطالبات فورى و اقتصادى خلاصه‌ گردد آنگاه‌ ممكن است‌ كه‌ جریانات دست راستى و یا جناح چپ بورژوازى سوار موج نارضایتى بشوند و مانند انقلاب ٥٧، ثمر حركت این دفعه‌ را نیز از آن خود سازند. بنابراین در تقابل با اینطور خطرى توجه‌ به‌ نكات زیر اھمیت فوق-العاده‌ ویژه‌ى دارد.
- نخست كنترل كارخانه‌ ھا و ھم چنین عدم تخلیه‌ آن ھا
- دوم ایجاد شوراھاى كارگرى
- سوم انتخاب نمایندگان سراسرى و پا فشارى بر یك آلترناتیو تساوى طلبانه
- چھارم تنظیم بیانیه‌ مشترك با جنبش تساوى طلبانه‌ زنان، دانشجویان و ...
روشن است كه‌ تمركز و فعالیت در این چھارچوب، عملأ زمینه‌ را مھیا مى سازد كه‌ نمایندگان سازش ناپذیر كارگران با دست ھاى پر و بازترى بسوى تصرف قدرت سیاسى گام به‌ جلو بردارند. ھمانطور كه‌ قبلأ نیز ذكر شد، تحقق اینگونه‌ احتمالى دور از واقعیت نیست. زیرا نظام سرمایه‌دارى ایران با یك بحران لاینحل مواجه‌ شده‌ است. این بحران به‌ قدرى وخیم و گسترده‌ است كه‌ شكاف چشمگیرى را در درون حامیانش بوجود آورده‌ و ما سیماى واقعى این مصاف را در‌ تظاھرات ھاى ١٠٠دان ھزار نفرى و خشونت ھاى خیابانى بطور آشكار مى بینیم. بنابراین، از فرصت پیش آمده‌ اما با فاصله‌ گرفتن كامل از كل لایه‌ ھاى رژیم و ھم چنین تمامى "سوسیالیست ھاى" دروغین و ... باید بجنبیم و سریعأ جبھه‌ى‌‌ سوم خود را بسازیم. در شرایط كنونى جبھه‌ى سوم براى ما اھمیت فوق العاده ویژه‌‌ دارد. زیرا از طرفى باعث مى شود كه‌ بحران جارى بر نظام سرمایه‌دارى چند برابر افزایش بیابد و از سوى دیگر فضاى باز و مناسبى بوجود مى آید كه‌ كارگران گام استوارترى جلو بگذارند.
البته‌ این تنھا كارگران كمونیست نیستند كه‌ بر ایجاد جبھه‌ى سوم تاكید مى ورزند بلكه‌‌ بعضى از‌ احزاب و سازمان ھاى به‌ اصطلاح "كارگرى" و "كمونیستى" نیز بر این موضوع اشاراتى كرده‌اند. اما فراخوان كارگران كمونیست با موضعى كه‌ این گروھا تعقیب مى كنند كاملأ متمایز است. تفاوت فى مابین بر سر چند فاكتور است. اولأ گروھاى مورد نظر مى كوشند كه‌ از طریق تزریق خط و مشى كاسبكارانه‌ و به‌ غایت غیر كارگرى و از بالاى سر مردم و كارگران پدیده‌ى جبھه‌ى سوم شكل بگیرد. دوم، اینھا زیر پوشش جنبش "مردمى" و ... بطور آشكار نیز از ارتجاع "سبز" حمایت مى كنند. به‌باور من، فلسفه‌ وجودى سوسیالیسم راستین و جبھه‌ى سوم تساوى طلبان با موضع گیرى و عمل كرد این ھا مغایرت دارد. نكته‌ى دیگر این حقیقت است كه‌ كارگران ھنوز این شانس را پیدا نكرده‌اند كه‌ در فضاى باز حزب سوسیالیستى و واقعى خود را بسازند. براى نمونه‌ در طول شش ماه‌ اخیر، خیلى از کارگران و زحمتکشان اقرار كرده‌اند كه‌ آنھا حزب واقعى در صحنه‌ى كشمكش ھا و سیاست ایران را ندارند. این كارگران بر این عقیده‌اند كه‌ اگر یك حزب سازمانده‌ و به‌معناى واقعى كلمه‌ برابرى طلب در صحنه‌ى كشمكش ھاى اخیر‌ حضور فعال مى داشت آنگاه‌ این ھمه‌ انسان ھاى محروم به‌ جبھه‌ى ارتجاعى "سبزھا" نمى پیوستند. دقیقأ حق با كارگران است زیرا حرف-ھاى آنھا واقعیت ھاى تلخ و انكارناپذیر مى باشد و ما اینطور حزبى‌ را در سطح خیابان، محلات، كارخانه‌ ھا، دانشگاھا و ... نمى-بینیم. از این رو، این حق طبیعى ماست كه در خلاء چنین حزبى و‌ بطور مستقل و در پیوند با دیگر جنبش ھاى آزادیبخش جبھه‌ى سوم را شكل دھیم.
گیر اصلى این جریانات در واقع این است كه‌ آنھا در خارج از اراده‌ و محیط كشمكش ھاى طبقاتى كارگران شكل گرفته‌ و در عمل نیز منافع تعدادى كاسبكار را نمایندگى مى كنند‌ و اساسأ به‌ ھمین دلیل است كه‌ آنھا جایگاھى در صفوف كارگران ندارند. وگرنه‌ سوال این است: جریانى كه‌ بیش از ٣٠ سال عمر دارد و مدعى سه‌ دھه‌ فعالیت شبانه‌ روزى مى باشد، چرا اثرى از فعالیت-ھایش در سطح جامعه‌ به‌ چشم نمى خورد؟ اینھا تا قابل از ماجراى مضحكه‌ى انتخابات دور اخیر، از "جمھورى سوسیالیستى" ھمین امروز و ... دم مى زدند. اما در جریان رویدادھاى این دوره‌، "جمھورى سوسیالیستى شان" را فراموش كرده‌ و رسمأ به‌ جبھه‌ى "سبزھا" پیوستند.
در حال حاضر، جنبش ارتجاعى "سبز" اینھا را چنان مست كرده‌ كه‌ تشخیص واقعیت ھا برایشان دشوار است. اینھا مسائل این دوره‌ را چنان انعكاس مى دھند كه‌ گویا تظاھرات ھاى وسیع اخیر به‌ فراخوان آنھا صورت گرفته‌ است. این بلند پروازى واھى در حالى صورت مى گیرد كه‌ تا قبل از مضحكه‌ى انتخابات، آكسیون ھاى خارج كشوریشان از مرز ٢٠ الى ٣٠ نفر تجاوز نمى كرد. اما كسى كه‌ خود را "چپ" بحساب مى آورد، وضع موجود برایش باید فاجعه‌ باشد زیرا بعد از ٣٠ سال جنایت ج.اسلامى و وجود آشكار این ھمه‌ فقر و فلاكت اقتصادى و ... مجددأ میلیون ھا ایرانى را مى بینیم كه‌ مانند اوایل قیام ٥٧ پشت بام ھا و در سطح خیابان ھا شعار"الله‌ و اکبر" مى دھند. این سناریوى سیاه‌ بیانگر درماندگى اینگونه‌ چپ ھاى كاغذى و از سوى دیگر عدم حضور یك جریان قدرتمد سوسیالیستى را در سطح جامعه‌ نشان مى دھد. اگر اینھا در سطح جامعه‌ حضور داشتن و ھر سال ١٠٠ نفر را به‌ سوسیالیسم آشناء مى كردن اكنون و در تقابل ارتجاع اسلامى شاھد راھپیماى صد ھزار نفرى كمونیست ھا در خیابان ھاى تھران و ... مى بودیم.
به‌باور من، عدم وجود اینطور جریانى زایعه‌ است. اما در عمق پراكندگى و یا توسط تعدادى نخبه و ... ایجادش اشتباه‌ محض است. زیرا شكل گیرى طبیعى اینطور ابزارى، اساسأ در گرو آگاھى، تبادل نظر، تفاھم وسیع، آرایش و سازمانیابى جنبش كارگرى مى باشد. بدون در نظر گرفتن این نكات حزب واقعى كارگران خیال است. از این رو، اولویت كنونى استقلال جنبش، ارتقاى سطح آگاھى آحاد طبقه‌ كارگر، ایجاد تشکل ھاى وسیع و پر قدرت طبقه‌ى کارگر و ... مى باشد. در واقع با فتح اینگونه‌ سنگرھا و مبارزه‌ى گام به‌ گام است كه‌ زمینه‌ى ایجاد حزب كارگرى میسر مى گردد. در غیر این صورت پروژه‌ى "حزب" سازى موثر نخواھد بود. بنابراین باید كوشید و زمینه‌ى را فراھم كرد كه‌ کل کارگران در ایجاد چنین حزبى دخالت فعال داشته‌ باشند. چنین حزبى، با احزاب متعلق به‌ روشنفکران ١٨٠ درجه‌ تفاوت دارد. زیرا اینگونه‌ احزاب، جدا از مواضع سیاسى به‌غایت نادرست از نظر ساختارى ھم به‌ شیوه‌ حرمى اداره‌ مى شوند. مثلأ جایگاه‌ اعضاى رھبرى شان دقیقأ ھم تراز با پدیده‌ سلطنت و یا ولایت فقیه‌ و ... است. در واقع، یکى تا آخر عمر سکان رھبرى را در اختیار دارد و وقتى عمرش به‌ پایان برسد، یکى از فامیلان و یا نزدیکان رھبر فوت کرده‌ بعنوان رھبر امورات را به‌ عھده‌ مى گیرد.

صدیق جھانى - ٢٠٠١٠-٠١-١١

-------------------------

وضع موجود و مصاف جديد - بخش دوم جنبش "سبز"ھا

آرزوى ديرينه‌ى توده‌ھاى كارگر و زحمتكش، ھمواره‌ دستيابى به‌ يك زندگى برابر‌ و با حفظ حرمت انسانی‌ بوده و در طول تاريخ، گاه‌ در خفا‌ و گاه‌ به‌طور علنى، براى تحقق اين ھدف برحق به‌ مبارزه نیز برخاسته‌اند. براى نمونه‌، در شرايطى كه‌ مسئله‌ سرنگونى حكومت پادشاھى در سطح جامعه مطرح گرديد، كارگران نيز در ابعاد وسيع و گسترده‌ به‌ ميدان آمدند و با بستن چرخ ھاى توليد، شركت فعال در تحصن ھا، تظاھرات ھاى خيابانى و ... سرنگونى حكومت پھلوى را قطعيت بخشيدند.
اما اين دخالتگرى را نمى توان بمثابه‌ قيام خودآگاھانه‌ كارگرى جھت بنيان گذارى دنياى بدون ستم و استثمار به- حساب آورد. زيرا كارگران نه‌تنھا شروع كننده اين قيام‌ نبودند، بلكه‌ در جريان آن نيز پراكنده‌ و غيرمنسجم باقى مانده‌ و اساسأ قادر نشدند كه‌ بمثابه‌ يك طبقه‌ى اجتماعى آلترناتيو سياسى و اقتصادى خود را جھت تصرف قدرت سياسى فرموله‌ و مطرح نمايند. اين گونه‌ درجا زدن‌ها، دلائل سياسى و تاريخى خاص خود را دارد. يكى از اين دلائل، توليد و باز توليد گرايش‌ ھاى ملى و مذھبى در صفوف طبقه‌ كارگر است که ريشه‌ در رخنه جناح چپ بورژوازی در صفوف این طبقه دارد. در واقع این‌گونه فاكتورها باعث شد كه‌ تلاش ھاى بخش راديكال اپوزیسیون در راستای سرنگونی جمهوری اسلامی ناكام بماند. اما و ھمانطور كه‌ انتظار آن هم مى رفت با سر كار آمدن حكومت نوپاى اسلامى، زندگى محرومان‌ با دشواریهای روزافزونترى مواجه‌ شد و اين مسئله‌ موجب گرديد كه‌ از ھمان اوائل استقرار جمهوری اسلامی توھم کمیت چشمگيرى از قيام كنندگان نسبت به رژيم جدید ريخته‌ شود. به‌همین دلیل هم بود که خيلى ھا اظھار می‌داشتند كه‌ از چاله‌ بيرون آمده‌ و به‌ چاه‌ افتاده‌اند.
البته اينگونه اظهارنظرها‌ مربوط به‌زمانى است كه‌ رژيم اسلامى هنوز این فرصت را پیدا نکرده بود تا قدرت خود را در تمام سطح جامعه‌ مستحكم نمايد. گرچه استنباط بخش قابل توجهی از اپوزیسون رادیکال اين بود كه‌ تداوم نارضايتی‌ها و وجود جنگ ايران و عراق كه‌ مدتھا قبل آغاز شده‌ بود، به‌فاكتورى مبدل مى گردد که رژيم تازه‌ سركار آمده‌ را به‌زیر می‌کشد. اما برخلاف ساده اندیشی اپوزیسیون رادیکال، ج.اسلامى از جنگ ايران و عراق به‌طور موثر بھره‌بردارى كرد و‌ زير پوشش این موضع که پای فروپاشى تماميت ارضى، اسلام و... در میان است، موفق شد كه‌ گرايشات ملى و مذھبى را دامن بزند و حتى بخشى از "چپ" خرده بورژوایی (براى نمونه‌ "حزب توده‌"، "سازمان اكثريت" و محافلى از اين قماش در درون دیگر جریان‌ها) را به‌ مرور زمان زير چتر خود منسجم کند و‌ در ‌خط خویش نگهدارد. بالاخره‌ این‌گونه توجیهات سیاسی از سوی رژیم و موضع‌گیریهای چپ خرده بورژوایی که یک آرايش سیاسی هماهنگ را نشان می‌داد، به‌‌ فاكتورى تبدیل گرديد كه‌ رژيم جرات بیشتری کرد و به‌ بھانه‌ ھاى واھى ھزاران آزاديخواه‌ و برابرى طلب را قتل عام نمود و قدرت خود را به‌همه عرصه‌های اجتماعی گستراند. در این زمینه مى توان به‌ شكنجه‌ ھاى وحشيانه‌، بازداشت ھاى بسیار گسترده‌ و سرانجام به‌ اعدام ھاى دھه‌ى ٦٠ ، ٦٧ و ... اشاره‌ كرد.
حال در مورد جنبش "سبزها" سوال اين است که در آن ايام که پای تثبیت و گسترش جنایت‌کارانه رژیم در میان بود، رھبران این جنبش كجا ايستاده‌ بودند؟ مگر همین‌ها رھبران و سياست گذاران همین رژيم به غایت ارتجاعی و ضدانسانی نبودند؟ مگر همین رهبران به‌اصطلاح آزادیخواه، در اعدام و شكنجه‌ و سركوب ھاى وحشيانه انسانھاى بى دفاع و آزاده‌ نقش كليدى نداشتند و در دوران ھاى سخت و پرتلاطمی که اين حكومت زمین‌گیر شده بود، با قربانی کردن دهها هزار انسان شریف و آزادیخواه رژیم را از تنگنا نجات ندادند؟
جدا از اين، آيا مواضع و خواستهای كنونى آنھا زير سوال بردن تماميت ارتجاعی رژيم است؟ اگر ھيچ كدام از اينھا نيست كه‌ اكيدأ نيست، پس اين ھزاران نفرى كه‌ مانند حلقه‌ى دراويش پشت سر اين جانيان صف بسته‌اند و آن چندین میلیونی که به ‌آنها رأی دادند، کدام مطالبه معینی را دنبال مى كنند؟ اگر سبزها بویی از آزادیخواهی و دمکرات‌منشی برده‌اند، پس چرا حتی اشاره‌ای هم به‌‌دستمزد کارگران نمی‌کنند که یک چهارم خط فقری است‌که خود رژیم اعلام کرده است؟ اگر سبزها آزادیخواه و انسان دوست هستند و حقیقتا برای زندگی جانباختگاه راه آزادی و برابری دل می‌سوزانند، چرا کلامی در باره خاوران در تهران و دهها خاوران دیگر در دیگر شهرها به‌زبان نمی‌آورند؟ اگر سبزها به‌راستی برای جان آدم‌ها ارزش قائلند، پس چرا درباره سی هزار کودک زباله جمع‌کن در تهران و بیش از صدهزار کودک کار و خیابان حرفی به میان نمی‌اورند؟
پاسخ همه این سؤال‌ها به‌همراه صدها سؤال دیگر روشن است: میلیونرهای بالای شهر تهران که پشت سر رفسنجانی و موسوی و کروبی و صدها جک و جانور حکومتی دیگر صف کشیده‌اند و از ‌رده‌های مختلف سیاسی و نظامی و اطلاعاتی همین رژیم هم دلگرم می‌شوند، با این شعار ایدئولوژیک که اهل خشونت و ایدئولوژی نیستند (یعنی: برعلیه انقلاب، جنبش کارگری و راه‌کارهای سوسیالیستی هستند)، نه غم آزادی‌های دموکراتیک را دارند؛ نه دل در گرو زندگی کودکانی دارند که در میان زباله‌ها بیتوته می‌کنند و به‌تدریج تیرباران می‌شوند؛ نه ربطی به‌کار دارند که خواهان آزادی آن باشند.
سبزها (در رهبری) خواهان مدل‌هایی از حکومت، استثمار و سرکوب‌اند که مورد پسند ایالات متحده و خصوصاً مورد پسند دولت‌های اروپایی است. اما همین سبزها (در بدنه)، منهای بعضی از جوان‌های عصیان‌زده و بیکار و برخاسته از خانواده‌های کم‌درآمدتر، خواهان استفاده‌ی «آزاد»، لوس‌آنجلسی و نمایش امکانات مالی بادآورده‌ای هستند که در حاکمیت همین رژیم به‌دست آورده‌اند و در بقای همین رژیم بازهم می‌توانند به‌دست بیاورند.
به‌ باور من، حمايت از جنبش ارتجاعێ "سبز"، شريك شدن در جنايت اين سه دھه‌ و اساسأ دفاع رسمى از ج.اسلامى مى باشد. قابل ذكر است كه‌ از بدو اعلام موجوديت جريان موسوم به‌ "دوم خرداد"، كارگران كمونيست به‌ عناوين مختلف اظھار نظر كرده‌ و بطور شفاف نيز تاكيد ورزيده‌اند كه‌ اين جناح بخشى تفكيك ناپذير از ج.اسلامى است. در آن اوايل، درك اين موضوع براى خيلى ھا دشوار بود. منتھا چندى پيش چانه‌ زنى بين مسئولان نظام اسلامى به‌ بن بست رسيد و در جريان انتخابات اخير اختلاف جناح‌بندی‌ها در درون حکومت جنبه‌ى علنى بخود گرفت. اين رويداد، بار ديگر درستى مواضع كارگران كمونيست را به‌ نمايش گذاشت و از سوى ديگر فضاى بوجود آمده‌ بعضى از فاكتورھاى پنھان ديروز را بگونه‌ى عريان و برھنه‌ ساخت‌ كه‌ تشخيص ماھيت ضد كارگرى ھر دو جناح رژيم براى آنھایی كه‌ متوھم بودند، آسان تر گردید. اكنون در فضاى آشكار، ھر دو جناح بر سر حفظ ج.اسلامى و تداوم تشديد ناعدالتى ھاى سياسى، اجتماعى و اقتصادى مسابقه گذاشته‌اند و بطور شفاف برآن تاكيد مى ورزند. در اينجا ممكن است پرسيده‌ شود: اگر اين دو جناح بر سر حفظ ج.اسلامى و تداوم تشديد نابرابرى متفق القولند، پس اختلاف بر سر چيست؟
برخلاف شعبده‌ بازيھا و واژه‌ھاى فريب كارانه‌‌ای كه ھر دو جناح پيرامون مضحكه‌ى انتخابات بكار مى برند، اساس اختلافات در واقع بر سر چگونگی‌‌ها و بقای سياسى، اجتماعى و اقتصادى نظام اسلامی است. بر اين مبناء جناح "اصول گرا" شرط و رمز ادامه‌ كارى رژيم را در گرو حفظ ولايت فقيه و "بازار تجارى" مى بيند. اما جناح "سبز" اين مدل را شكست خورده‌ و به‌ زيان رژيم مى داند و در عوض بر ج.اسلامى بدون ولايت فقيه‌ و ايجاد سرمايه‌دارى "آزاد" تاكيد مى ورزد.
متاسفانه‌، خيلى ھا به‌ ریشه ماجراء پی نبرده و ھمچنين به‌ عواقب دھشتناك اين بازى خطرناك نيز فکر نكرده‌ و در عوض واژه‌ى‌ "اصلاحات" را به‌ فال نيك گرفته‌ و به‌ ھمين دليل از جنبش "سبز" حمايت مى كنند. اما بر خلاف چنين استنباطی، منظور مھندسين پديده‌ى "اصلاحات" ابدأ بھبود سياسى، اقتصادى، اجتماعى در زندگى پائينى ھاى جامعه‌ نيست. بلكه‌ بر عكس، منظور اصلى آنھا از "اصلاحات" تنظيم ديپلوماسى هم‌سو با قدرت ھاى جھانى، كسب مجوز دائمى جھت بقاى رژيم و اساسأ بنيان گذارى يك نوع سرمايه‌دارى تابع غرب است. از اين رو، تبديل شدن ج.اسلامى به‌ سرمايه‌دارى "آزاد" و يا ماندن در قالب "ولايت فقيه‌" ذره‌اى از درد و رنج تودھاى محروم را نه‌تنھا دوا و يا كاھش نمى دھد بلکه‌ شرايط زندگى محرومان را چند برابر دشوارى‌تر مى ‌کند. بدبختى اين است كه‌‌ خيلى ھا اين سناريوى ضدكارگرى و جنگ جناح ھاى رژيم را نه تنها از زاويه‌ منافع برابر انسان مدرن به‌ چالش نمیكشند، بلكه تعمق نكرده،‌‌ پشت سر اين جانيان راه‌ افتاده‌‌ و دلشان خوش است كه‌ مرگ بر "ولايت فقيه‌" و يا مرگ بر "ديكتاتور" داده‌ و يا مى دھند. ترديدى نيست كه‌ تعدادى فريب شعار مرگ بر ديكتاتور و ولايت فقيه‌ را خورده‌ و جھت تضعيف رژيم در تظاھرات ھاى اخير شركت می کنند. اما حضور آنھا و از سوى ديگر سر دادن اينگونه‌ شعارھا را نمى توان به‌ مثابه‌ جنبش آزاديخواھى، مستقل و عليه‌ تماميت جمھورى اسلامى بشمار آورد زيرا سر و ته‌ اين جنبش ارتجاعى است و اساسأ عنصری تفكيك ناپذير از رژيم مى باشد. به‌ ھر حال، اين تنھا انسان ھاى سردرگم و ضد رژيم نيستند كه‌ شعار مرگ بر ولايت فقيه‌ و ديكتاتورى را مى دھند، بلكه‌ رھبران جنبش "سبز" ھم اينگونه‌ شعارھا را گاه‌ در خفا‌ و گاه‌ به‌طور علنى تائيد می‌کنند. براى نمونه‌، سخن گويان جناح "سبز" از طريق صادر كردن بيانيه‌ ھاى متعدد بارھا بر نامشروع و ديكتاتورى بودن دولت احمدى نژاد تاكيد ورزيده‌ و در جريان نارضايتى خيابانى هم معترضين را تشويق نمودند كه‌ مرگ بر ديكتاتور و ولايت فقيه را شعار بدھند.
به‌طورکلی، صرف شعار مرگ بر ديكتاتور و مرگ بر ولایت فقیه نمى تواند به‌ اين حركت حقانيت دموکراتیک ببخشد. زيرا اين ماھيت جنبش و اصولأ اين افق آن است كه جنبه‌ى راديكال و يا بلعكس به‌ آن مى ھد. از اين رو، جنبش "سبز" به‌دلیل پایه‌ای که در نظام اسلامی و جناح‌های بورژوازی ایران دارد، ارتجاعى است و قابل دفاع نمی‌باشد.
اما دلیل اينگونه‌ درك ھاى غلط از ابتدائى ترين مسائل طبقاتی، عدم حضور يك جريان سوسياليستى، با پشتبانی توده‌اى است. اگر چپ برخاسته از زندگی و مبارزه‌ی کارگری در ميدان نبرد‌ حاضر بود و به‌ نارضايتى تودھاى کارگر و زحمتکش و محروم سمت و سوى راديكال و طبقاتی مى داد، آنگاه‌ بعيد بنظر مى رسيد كه‌ كسى در جبھه‌ى رفسنجانى، موسوى، محسن رضايى و كروبى قرار بگيرد. ھمانطور كه‌ همه می‌دانند تا قبل از شكل گيرى بلوك "اصلاح طلب"، از چپ تنھا حزب توده‌، سازمان اكثريت و محافلى از اين قماش با جمھورى اسلامى ھم گرایی داشتند. اما اعلام موجوديت "دوم خرداد"، بسیاری از "چپها" را بگونه‌‌ای دگرگون ساخت كه‌ در مدت زمان كوتاھى انواع و اقسام گرايش‌ها از قماش حزب توده‌ و سازمان اكثريت توليد مثل كرد‌ و رسمأ به‌ بلوك سرمايه‌دارى ايران پيوست. در اين رابطه‌، مى توان به‌ انواع موضع گيرھاى دست راستى‌، انشقاق ھا و شكل گيرى انواع و اقسام جمهوریخواهی و آحاد متفرقه‌ و واپسگرا اشاره‌ كرد. جالب اينجاست‌که‌ بعصى از‌ اينگونه‌ "چپ"ھاى واپسگرا که سنگ کارگران را هم به‌سینه می‌زنند، با دیدن رویدادهای پس از انتخابات به‌یاد قیام اکتبر افتاده‌اند و حضور فعال خويش در جنبش "سبز" را به‌ مثابه‌ دركى "بلشويكى" تلقى كرده‌ و در اين راستا مواضع طبقاتى و عدم حضور كارگران سوسياليست در اين جنبش به‌ غايت ضد بشرى را "منشويكى" مى دانند. اين تبين از "بلشويسم" نشان میدھد كه‌ اين عاليجنابان تا چه‌ حد و ميزانى واپسگرا و مرتجع شده‌اند.

صديق جھانى

١٩ دسامبر ٢٠٠٩

ادامه‌ دارد

-------------------------

مقدمه‌

مباحث مربوط به‌ رويدادھاى چند ماه‌ اخير ايران كماكان ادامه دارد و از زواياى مختلف وارد فاز تازه‌ای نیز شده‌ است. رسانه‌ھاى وابسته‌ به‌ جناح موسوم به‌ "اصولگرا" بطور مشمئز كننده‌ای چالش ھاى ضد حكومتى را سانسور مى كند. اين جناح، در نھايت بى شرمى، از‌ امنيت و آرامش شھروندان پس از وقایع انتخاباتی دم مى زند و چنان وانمود می‌کند كه‌ نزاع با بلوک "سبز" در سطح گلايه‌ بوده‌ و ھمين ھم به‌ پايان رسيده‌ است. خلاصه‌ دارو دسته‌ی خامنه‌ای و احمدی نژاد روزنامه‌ھا و كلأ رسانه‌ھاى ھمگانى را بگونه‌اى تزئين مى كنند كه‌‌ انگار اتفاقى در اين جامعه‌ رخ نداده‌ و ھمه‌ در رفاء و خوشبختى بسر مى برند! کمی دورتر از این معرکه، تريبون جريانات "چپ" را مى بينيم كه‌ دائمأ حکم‌های متناقضی را تكرار مى كنند‌:
١) مرحله‌ انقلاب آغاز شده است. جالب این‌که ‌در اين رابطه‌ با يكديگر شرط بندى هم می‌کنند.
٢) روزى مى گويند‌‌‌ جريان "اصلاح طلب" شكست خرده است‌.
٣) و روز بعد مى گويند‌ جناح "سبز"، ھمين جمھورى اسلامى است. اگر بخاطر داشته‌ باشيم، چند روزى قبل از مضحكه‌ى انتخابات "چپ"ھاى بادكنكى، يكى پس از ديگرى اعلاميه‌ صادر كردند و از مردم خواستند كه‌ پاى صندوق ھاى راى نروند. اما مردم به‌ آنھا گوش ندادند‌ و پاى صندوق ھاى راى رفتند‌ و به‌ ٤ عنصر جنايت كار جمھورى اسلامى راى دادند. اما اين "چپ" باز ھم درس نگرفت و اينبار نیز زير پوشش حمایت از انقلاب توده‌اى و ... فراخوانِ حمایت از نارضايتى خيابانى را داد كه‌ موسوى، كروبى و محسن رضائى سازمان داده بودند. البته‌ اينگونه‌ زيگزاكھا، تنھا به‌ مضحكه‌ى انتخابات سال جارى جمهوری اسلامى محدود نمى شود، بلكه‌ در طول سال ھاى اخير نيز با ھمين مشكل مواجه‌ بوده‌ و هرگاه باد بورژازى (به‌عنوان مادر) از جھتى وزيده‌، بلافاصله‌ "چپ" بادكنكى را (به ‌عنوان فرزند) با خودش برده‌ است. اساس مسئله‌ اين است كه خود‌ اين "چپ" لايه‌اى از نظام سرمايه‌دارى مى باشد. در واقع اين زيگزاگھا ريشه‌ در تعلق طبقاتى دارد، و گرنه محال بود كه‌ "چپ" به ‌اینگونه زیگزاگها تن بسپارد. اگر اين "چپ" از نوع كارگران كمونيست بود، آنگاه‌ تشخيص مضمون ارتجاعى جنبش "سبز" برايش دشوار نبود و سوار اين قطار "سبز" نمی شد که در مقابل جنبش کارگران و زحمتکشان "عَلَم" شده و‌ راننده‌اش نظام ج.اسلامى است. در اینصورت، بجاى رفتن به‌ پشت بام ھا و خيابان ھا و قرار گرفتن در جبھه‌ى ارتجاع، بعنوان چپ واقعى خلاف جريان آب حركت مى كرد و در خط مقدم جبھه‌ قرار مى گرفت و کارگران و زحمتکشان را بسوى ايجاد تشكيل جبھه‌ى طبقاتی و ساختن دنياى عارى از استثمار تشويق مى كرد. بنابراین،"چپ" بادكنكى موجود با سوسياليسم و جنبش کارکری فاصله‌ای‌ فاحش دارد و در واقع به‌ جنبش "الله‌اكبر" رفسنجانى‌ها، موسوى‌ها و دیگران تعلق دارد.‌
اصل مسئله این است‌که اولاًـ برخلاف تصور "چپ"ھاى بادكنكى خيزش خيابانى چند ماه‌ اخير نه‌تنھا انقلاب نبود، بلكه‌ يك حركت كاملأ ارتجاعى، ضد كارگرى و ضد كمونيستى بود. دومأـ جناح ارتجاعى موسوم به‌ "سبز"، نه‌تنھا شكست نخرده‌، بلكه‌ در‌ قياس با دوره‌ى رياست جمھورى "خاتمى" چند برابر قويتر هم شده‌ است. سومأـ اگر جناح ارتجاعى "سبز" در درون ھمين نظام جمھورى اسلامى جای دارد، پس اظھار نظر در مورد شكست آن، چه‌ معنى دارد؟ مگر در حال حاضر اين نظام سرپايش نايستاده‌ و حكمرانى نمى كند؟
اكنون چپ بادكنكى، تئورى بافى مى كند كه‌ گويا حضورش در جنبش "سبز" تاكتيكی و به‌منظور تضعيف ج.اسلامى بوده‌ است! ادعای فوق، اين سوال را پيش مى آورد که آيا ھدف جنبش "سبز" به‌ زير كشيدن ج.اسلامى و سر كار آوردن رژيم ديگرى بوده است؟ آيا مردمی که از "سبزها" نبودند و‌ سوار قطار "سبز" ج.اسلامى شدند، می‌توانستند ريل قطار "سبز" را از خط خارج کنند و به‌ جھت دیگری بکشانند؟ آیا سوار شدن به ‌این قطار ارتجاعی درست بود؟ آيا بلوک "سبز" مخالف اين نظام است؟ اگر جواب همه این سؤال‌ها منفی است (که هست) و همه‌ فعالین واقعی کارگری بر اين نكته‌‌ واقف‌اند كه‌ تمامی مسافران قطار "سبز" (خواسته یا ناخواسته) ستون فقرات رژيم را تشكل مى دھند، پس بدون تعصب و دلیل‌تراشی بايد قبول كنيم كه‌ مشكلات و مطالبات كارگران و زحمتکشان و تهیدستان تحت ھژمونى ھيچ ‌یک از اين بلوکبندی‌ها حل نخواهد شد.
از سفرھاى بى سابقه‌ و پى در پى نماينده‌ى خدا (على خامنه‌اى) به‌ مناطق مختلف كشور، و سپس موضعگيرى آشكارش در مورد انتخابات براى ھمه‌ و بخصوص برای طرفدارن جناح "سبز" روشن بود كه نام چه‌ كسى بعنوان برنده‌ى انتخابات از صندوق ھاى راى بيرون مى آيد. ازهمین روست ‌که براى بسیاری از راى دھندگان، اين پرسش پيش آمده‌ که اگر نتايج انتخابات براى جناح "اصلاح طلب" روشن بود، پس چرا به‌ نشانه‌ى اعتراض از انتخابات كناره‌گیری نکردند؟ به‌ باور من، رھبران جنبش ارتجاعى "سبز"، ارزيابى دقيق و جامعى از وضعيت داشتند. آنھا فھميده‌ بودند که چه کسی پست رياست جمھورى را از آن خود مى كند. بنابراین، داستان ماندشان بعنوان كانديدا نه تنها از روى توھم به‌ جناح "اصولگرا" يا اميد به ‌وقوع معجزه نبود، بلكه‌‌ اين تاكتيكی بود برای ادامه‌ی خیمه شب‌بازی انتخابات در خیابان.
اين جناح فھميده‌ بود كه‌ بازی انتخابات باخته است. اما تا دقايق آخر ايستاد و منتظر ماند تا رقيب (اصولگرا) پيروزى را اعلام كند. اين اتفاق افتاد و ديديم كه‌ آنھا‌ مطابق‌ برنامه‌ى از پيش تعين شده‌ رو به‌ مردم اظھار داشتند که آى ملت حق شما را پايمال كردند! سبزها به‌ اين صورت صدھا ھزار معترض را به‌ خيابانھا كشاندند و تا حدود زيادى موفق شدن كه‌ صورت مسئله‌ را عوض نمايند. اين در حالى بود كه‌ تا قبل از انتخابات، جناح موسوم به‌ "اصولگرا" حساب جدى براى "سبز"ھا باز نكرده‌ بود. منتھا زورآزامى كاذب در خيابان‌ها باعث شد كه‌‌ باب ديالوگ آشکار و پنهان (البته به ‌زبان دیپلماتیکِ نظام اسلامی و درجهت حفظ همین نطام) بين ھر دو طرف دعوا باز شود. اما اينگونه‌ ديالوگ و "روبوسىِ" جناحى، نه تنها به‌ معناى تفاھم و كنار آمدن در مورد اختلافات فى مابين نيست، بلكه‌ اين فقط شكل ظاھرى نزاع را نشان می‌دهد‌. در واقع، موضوع اصلى هم‌چنان لاينحل باقى مانده‌ و بطور روزافزونی قطبى تر هم مى گردد.
نكته‌ى با اھميت اين است كه‌ چرا تودھاى ميليونى (بخصوص كارگران و زحمتکشان) به‌ فراخوان انتخاباتی اين جانيان و صاحبان نظام سرمايه‌دارى پاسخ مثبت دادند؟‌ اھميت دارد كه‌ کارگران و زحمتکشان از اين تجربه‌ درس بگيرند و به‌جای شرکت در انتخابات و پیامدهای "الله‌اكبری"اش راه سوم (یعنی سازمانیابی طبقاتی و مستقل از جناح‌های بورژوایی) را پیش بگیرند. ادامه‌ دارد

صديق جھانى

٢ دسامبر ٢٠٠٩