این روز ها چه در تجمعات اعتراضی ایرانیان در خارج از کشور در اعتراض به تداوم سلطه خونین جمهوری اسلامی و چه در مباحثات و بحثهای جاری در صفوف اپوزیسیون رژیم ، هر گاه کمونیستها و مبارزینی جهت اثبات سترونی سیاستهای اصلاح طلبان حکومتی و هم ذاتی آنها با دار و دسته جنایتکار حاکم، به گذشته افرادی مثل میر حسین موسوی و مهدی کروبی و نقش غیر قابل انکارشان در سرکوب انقلاب مردم و مبارزات توده ها اشاره می کنند فورا افرادی که همیشه در استدلال کم می آورند با قبول ظاهری این واقعیت فریاد بر می آورند که باشد! اما از آن زمان که آنها در قدرت بودند سالها گذشته است! و مهمتر از آن مگر شما منکر تغییر انسان ها هستید؟ خوب شاید آنها تغییر کرده باشند؟ و سپس چنین کسانی با فراموش کردن این امر که اساسا موضوع بر سر چه بود، بحث را بطور کلی به "قابل تغییر" بودن انسان ها کشانده و پس از سخنرانی غرائی اندر باب امکان پذیر بودن تغییر افراد بشر سرانجام چنین جلوه می دهند که هر کس بگوید موسوی ها ،کروبی ها و از آنها بی اهمیت تر گنجی ها و سازگارا ها نه تنها دستشان به خون مردم ما آلوده است بلکه از "خودی ها"ی نظام بوده و برنامه شان هم حفظ سیستم ظالمانه کنونی است و به همین خاطر نباید فریب آنها را خورد، گوئی بدیهی ترین اصول علمی را انکار نموده و امکان تغییر انسان ها را نادیده گرفته است. این دسته البته با کسانی که اساسا منکر نقش این افراد در جنایات جمهوری اسلامی هستند فرق دارند. این ها حداقل این واقعیت را می پذیرند که این افراد هر کدام بسته به موقعیت و مقامی که در جمهوری اسلامی داشته اند، نقش خود را در سرکوب مردم ایفاء نموده اند. اما مدعی اند که انسانها قابل تغییر هستند و به همین دلیل هم تاکید دارند که نباید به گذشته افراد "پیله" کرد بلکه معیار باید "حال" افراد باشد.
البته چنین افرادی هرگز نمی خواهند واقعیت "حال" این افراد را هم دریابند، بلکه تنها مدعی اند که گویا در حال حاضر این افراد بر علیه دار و دسته حاکم هستند پس باید به آنها خوش آمد گفت و به ندای شان پاسخ مثبت داد و تأکید می کنند که همین موضع کنونی آنها گویا بیان گر تغییر آنهاست. در این مباحثه اگر کوشش کنی بحث را به مسیر اصلی برگردانده و با تکیه بر واقعیت حال این افراد مطرح کنی که دفاع و حمایت از چنان کسانی در حقیقت بر علیه منافع مردم تحت ستم ایران است، فورا متهم به "دگماتیسم" و "خشک مغزی" و عدم درک پیچیدگی های "سیاست" می شوی که البته بعدا با فخر فروشی عالم نمایانه این تک مضراب همیشگی هم به آن اضافه می شود که این امر از امراض علاج ناپذیر "چپ سنتی" می باشد!
برای کسانی که در ماه های اخیر و به دنبال خیزش بزرگ توده های ستمدیده، در صحنه های اعتراض به جمهوری دار و شکنجه حاکم بر ایران حضور داشته و شاهد این مباحثات بوده اند به واقع این سوال یکی از رایج ترین سوالاتی می باشد که همیشه آن را شنیده و می شنوند. در اوضاع و احوال کنونی البته طرح چنین سوالاتی عجیب نیست. در هر تحول بزرگ اجتماعی در حالی که جنبش توده ای (همچون خیزش سترگ توده ها در ماه های اخیر ) همواره کذب بسیاری از تبلیغات انحرافی که هدفش گمراه کردن مردم و باز داشتن آنها از مبارزه است را بر ملا می سازد، در همان حال طراحان و دنباله روان ساده اندیش آن گونه تبلیغات را به طرح مسایل گمراه کننده دیگر و اتخاذ تاکتیک های جدید تری به منظور فوق وا می دارد. بر چنین اساسی است که اگر تا دیروز در اینجا و آنجا به کرات شنیده می شد که "این مردم، مردم دوره انقلاب نیستند" و "این نسل دیگر انقلاب نمی خواهد" و یا جوانان این دوره "حاضر به پرداختن هزینه های الزامی یک مبارزه انقلابی نیستند"، مبلغین و اشاعه دهندگان چنان نظراتی امروز حتی حاضر به یادآوری آن ادعا ها هم نیستند. بعضی ار اشاعه دهندگان آن نظرات نیز با مشاهده رشادت ها و از جان گذشتگی و دلیری ای که همگان در خیابانهای شهر های بزرگ شاهد بودند، رنگ عوض کرده اند. اگر تا دیروز دستگاه های تبلیغاتی دشمنان رنگارنگ مردم گوش فلک را کر کرده بودند که نسل جدید به هیچ ارزشی باور نداشته و اساسا "آرمان گرا" نمی باشد و مدعی بودند که این نسل تنها در فکر این است که "خرش از پل بگذرد" ، امروز خون ده ها جوان آزادیخواهی که سنگفرش خیابانها را سرخ نموده و شرایط دهشتناکی که بازداشت شدگان حوادث اخیر و کل زندانیان سیاسی در زندانها و از جمله در "کهریزک" جمهوری اسلامی تحمل کرده و می کنند جائی برای این یاوه ها باقی نگذاشته است و آن کسانی که در لباس به اصطلاح جامعه شناس، روانشناس و اصلاح طلب حکومتی و غیر حکومتی برای جا انداختن چنین ایده هائی تلاش می کردند، حال با دیدن جسارت و آزادیخواهی نسلی که در عمل زمین را زیر پای قداره بندان حاکم لرزاند، به طرق دیگری به اشاعه ایده های گمراه کننده خویش می پردازند.
بنابراین گرچه بحث در باره ماهیت ضد مردمی اصلاح طلبان حکومتی به مثابه بخشی از طبقه ستمگر حاکمه ربطی به تغییر پذیر بودن و نبودن انسان ندارد اما به این گونه سوالات باید پاسخ داد تا به خصوص جوانانی که به دلیل جوانی ، اطلاعی از گذشته امثال موسوی ها و کروبی ها و... نداشته و عمدتا در ضدیت با دار و دسته ددمنش حاکم از چنین کسانی دفاع کرده و گاه نشانه ها و پرچم آنها را حمل می کنند متوجه اشتباه خود بشوند، گر چه خود سیر مبارزه توده ها دیر یا زود همچون رود پر خروش زندگی همه این ایده های نادرست را از صحنه روزگار پاک خواهد کرد.
در بسیاری از مباحثاتی که در بالا از آن یاد شد، سوال می شود که آیا انسانها تغییر پذیرند؟ و آیا مگر شما معتقد نیستید که در جریان مبارزه امکان دارد که افراد و دسته هائی از قدرت حاکمه بسوی مردم روی آورند؟ وقتی که پاسخ می شنوند که چرا، ما، هم به تغییر پذیر بودن باورها و مواضع سیاسی انسانها معتقدیم و هم به این واقعیت که با شدت گرفتن مبارزه طبقاتی دسته هائی از طبقه حاکمه صفوف قدرت ضد مردمی حاکم را ترک کرده و به صف توده های ستمدیده و انقلاب آنها می پیوندند و سپس وقتی که توضیح داده می شود که جدا از این ها ما حتی معتقدیم که اساسا بدون چنین تحولی پیروزی بر دشمن نیرومندتر از خود سخت تردید آمیز است، با تعجبی که خود تعجب بر انگیز است می گویند پس اختلافی وجود ندارد اما پس چرا شما از امثال موسوی و کروبی حمایت نمی کنید؟
مسلم است که در مورد وضعیت مشخص و واقعیت افرادی نظیر موسوی و کروبی باید بطور مشخص برخورد نمود. اما بطور کلی ضروری است باز تاکید شود که به باور آزادیخواهان و انقلابیون، کمونیستها و چپ ها و یا به قول این جماعت تازه دمکرات شده! به باور "چپ سنتی"، نه تنها انسان ها قابل تغییر اند بلکه همواره در جریان مبارزه همان طور که افراد و نیروهائی از کمپ توده ها و صف انقلاب به دشمن مردم یعنی به جنایتکاران حاکم می پیوندند و در مقابل قدرت ضد مردمی جبهه به زمین می سایند افراد و جریاناتی هم از اردوگاه دشمن به جبهه انقلاب می پیوندند. تاریخ جنبش انقلابی در سراسر جهان مملو از چنین مواردی است. در مورد جامعه خودمان تنها کافی است تا نگاهی به تاریخ مبارزات خلق کرد در زیر سلطه همین جمهوری اسلامی بیندازیم تا ببینیم که چطور برخی از سپاهیان ارتش ضد خلقی و پاسداران و جاش ها (کرد هائی که که با دشمن همکاری می کنند)، اردوگاه جمهوری اسلامی را ترک و به پیشمرگان خلق کرد پیوستند و عملا انرژی و اسلحه خود را بر علیه جمهوری اسلامی بکار گرفتند. همانطور که کسی فراموش نکرده است که در همان آغاز شکل گیری جمهوری اسلامی بخش بزرگی از سازمان فدائی که به "اکثریت" معروف شدند اردوگاه مردم را ترک کرده و به زیر پرچم خمینی و دیکتاتوری حاکم خزیدند؛ و در جریان این خزیدن موذیانه و جبهه عوض کردن فضاحت بار ، چه مردم فروشی ها که نکردند! اتفاقا کسی فراموش نکرده که خیلی از شاهکار های ضد انقلابی آنها در دورانی به منصه ظهور رسید که همین میر حسین موسوی، نخست وزیر جمهوری اسلامی بود و داشت دسته دسته کمونیستها و مبارزین را در زندانهای خود با همکاری جلادانی مثل لاجوردی، این منفور ترین دژخیم جمهوری اسلامی، به قتل می رساند!
اما اگر می پذیریم که انسانها و جریانات سیاسی قابل تغییراند حال باید دید که آیا اصطلاح طلبان حکومتی و امثال موسوی هم تغییر کرده اند ، یعنی مواضع ضد مردمی گذشته خود را ترک کرده و به مردم پیوسته و مواضع مردمی اتخاذ کرده اند؟ اولین و بدیهی ترین شرط هر تغییر واقعی برای افراد و جریاناتی که بخشی از جمهوری اسلامی بوده و به این اعتبار در همه سیاستهای ضد مردمی آن سهیم بوده اند پذیرش این واقعیت و تبری از آن است. ولی آیا تاکنون جماعت نامبرده کلامی در این باره یعنی در باره جنایاتی که خود مستقیما و یا غیر مستقیم در ارتکاب آنها نقش داشته اند، سخن گفته اند؟ همین امر خود یکی از معیارهائی است که هر کسی باید با اتکاء به آن در انگیزه ها و اهداف آنها شک نماید آیا وقتیکه دانشجویان بابل در مورد کشتار زندانیان سیاسی در سال ٦٧ یعنی قتل عامی که در زمان نخست وزیری موسوی صورت گرفت از وی سوال کردند او نقش خود را در آن جنایات پذیرفت و خواهان گذشت مردم شد؟ و یا برعکس با وقاحت و ریاکاری مدعی شد که در این مورد زندانبانان باید توضیح دهند و وی زندانبان نبوده است! آنچه موسوی گفت به واقعی دلیل واهی ای بود که هر بچه مدرسه ای را هم به خنده می اندازد. با این استدلال بی پایه و مسخره خمینی و خامنه ای هم مسئولیتی نسبت به فجایعی که در سیاهچالهای جمهوری اسلامی رخ داده و می دهد نداشته و ندارند! چون زندانبان نبوده و نیستند! و معلوم نیست که با این حساب چگونه می توان احمدی نژاد را مسئول سرکوبهای ماههای اخیر و جنایاتی که در زندانها و از جمله در کهریزک رخ داد اعلام نمود؟ این استدلال فریبکارانه در شرایطی بیان شده که هر کسی می داند که رهبران ، از رئیس جمهور و نخست وزیر گرفته تا دیگر سردمداران یک نظام سیاسی، مسئولیت انکار ناپذیری در نتایج حاصل از پیشبرد سیاستهای خود دارند و می بایست پاسخ گوی همه جنایاتی و حتی آسیب هائی باشند که بر اثر سیاستهای آنها رخ داده وحقوق توده های ستمدیده بر اثر آنها پایمال گشته است.
پس بر عکس ادعای کسانی که از "تغییر" افرادی چون موسوی و کروبی سخن می گویند آنها با چنین مواضعی نشان داده اند که در عمل نه تنها تغییری نکرده اند بلکه به مردم بشارت! می دهند که اگر باز هم سکاندار دولت شوند به "اسلام ناب محمدی" و "میراث" خمینی که مردم ما در دوران دهه ٦٠ آنرا تجربه کرده اند بازمی گردند که برای توده های ستمدیده ما یکی از سیاه ترین دورانهای سلطه جمهوری اسلامی بوده است. واضح است که برای کسانی که با پوست و گوشت خود آن سالها را دیده و رنج و مرارت آن را هنوز هم با روح و روان خود حمل می کنند چنین امری غیر قابل تحمل است، اگر چه ممکن است آن ادعا باعث فریب جوانانی شود که آن دوران را خود ندیده و لمس نکرده اند.
پس اگر می پذیریم که افراد قابل تغییراند و نباید به گذشته افراد "پیله" کرد و معیار باید "حال" افراد باشد اما بر این امر هم باید تاکید کنیم که هر کس که مدعی تغییر چنین کسانی است است باید این تغییر را در عمل "حال" آنها نشان داده و ثابت کند که چگونه آنها با عمل کنونی خود دارند آن گذشته ضد مردمی را جبران می نمایند. همانطور که وقتی که در کردستان عضوی از ارتش ضد خلقی به جنبش خلق کرد می پیوست، وی با سلاح خود در جبهه نبرد برای سرنگونی جمهوری اسلامی شرکت کرده و جهت تحقق اهداف جنبش مردمی با جنایتکاران حاکم جنگیده و در عمل، گذشته خود را نفی می نمود. اما آیا از کسانی در این حکومت که پشتیبانان و همپالگی های خلخالی ها و لاجوردی ها و حاج رحمانی ها بوده اند می توان انتظار داشت که در شرایط کنونی "نظام مقدس جمهوری اسلامی" شان را با همه امتیازاتی که برایشان دارد را ترک کرده و به مردم پیوسته و در کنار توده ها با همپالگی های سابق خود بجنگند؟ پس در نظر داشته باشیم که وقتی که از تغییر سخن می گوئیم باید توجه داشته باشیم که حد این تغییر چقدر است چون گرچه همه پدیده های عالم در حال تغییرند اما تجربه نشان داده که با هیچ معجزه ای نمی توان کرکس زشت چهره مردار خوار را به مرغ عشقی که ندای زندگی سر می دهد تبدیل نمود.
واضح است که تحول افراد و نیروهای سیاسی به هیچ وجه ویژگی کشور ما و یا دورانی که ما در آن زندگی می کنیم نیست. این یکی از قوانین مبارزه طبقاتی است که سالها پیش بوسیله مارکس در مانیفست حزب کمونیست چنین جمع بندی شده است: "سرانجام، هنگامیکه مبارزه طبقاتی به لحظه قطعی نزدیک می شود،جریان تجزیه ای که در درون طبقه حاکمه و تمام جامعه کهن انجام می پذیرد،چنان جنبه پر جوش و شدیدی بخود می گیرد که بخش کوچکی از طبقه حاکمه از آن روگردان شده به طبقه انقلابی ،یعنی طبقه ای که آینده از آن اوست ،می پیوندند." بر این اساس، کمونیستها نه تنها از پیوستن بخش هائی از طبقه حاکمه به طبقه انقلابی ،یعنی طبقه ای که آینده از آن اوست استقبال می کنند بلکه شدیدا می کوشند تا جریان این جدائی از دشمن و پیوستن به مردم را تسریع کرده و شرایط پیروزی انقلاب توده ها را تسهیل نمایند. بنابراین با توجه به این توضیحات باید دید پس چرا در شرایط مشخص کنونی کمونیستهای انقلابی به درستی نه تنها از اصلاح طلبان حکومتی وموسوی و دارو دسته اش حمایت نمی کنند بلکه بر این باورند که باید وسیعا آنها را افشاء و از تاثیر گذاریشان بر روی مبارزات مردم جلوگیری نمود.
اگر به آنچه که گفته شد توجه کنیم می بینیم که در بحث کمونیستها صحبت از بریدن دسته هائی از طبقه حاکمه و پیوستن شان به مردم است نه تلاش بخشهائی از طبقه حاکمه برای استفاده از نیروی مردم جهت تصفیه حساب با "خودی ها". آنچه نیرو های انقلابی می خواهند تشدید تضاد های طبقه حاکمه ، استفاده از هر شکافی در بین دشمنان مردم به خاطر تسریع سرنگونی جمهوری اسلامی است. در حالی که در واقعیت امر آنچه اصلاح طلبان حکومتی و از جمله موسوی به دنبال آن هستند به هرز بردن انرژی اعتراضی مردم در چهارچوب اختلافات طبقه حاکمه و کسب مواضع هر چه کلیدی تر در ماشین دولتی ای است که حافظ مناسبات استثمارگرانه و به غایت ارتجاعی بر علیه توده هاست. سیاست اصلاح طلبان حکومتی "فشار از پائین برای چانه زنی در بالاست". در حالیکه نیاز مردم ما و مبارزات اعتراضی آنها تشدید اختلافات هیئت حاکمه، بریدن دسته هائی از طبقه حاکمه از "نظام مقدس جمهوری اسلامی" و پیوستن آنها به مبارزات مردم است. مطالباتی که در راس آنها سرنگونی تام و تمام جمهوری اسلامی قرار دارد. بنابراین باید دید که آیا اصلاح طلبان حکومتی و امثال موسوی و کروبی از نظام بریده اند؟ آیا آنها به مردم پیوسته اند؟ که حال مستحق حمایت باشند و بتوان از تغییر آنها سخن گفت؟
البته انتظار تغییر کسانی که در 30 سال گذشته از هیچ جنایتی بر علیه مردم ما کوتاهی نکرده و دستان شان به خون مردم ما آلوده است انتظار بعیدی است، اما درهر حال واقعیت این است که اصلاح طلبان حکومتی و دارو دسته موسوی نه هرگز از نظام ظالمانه حاکم بریده اند و نه هیچگاه به مردم پیوسته اند. برعکس، آنها خود هر روز فریاد می زنند که همه تلاش شان این است که لطمه ای به "نظام مقدس جمهوری اسلامی" وارد نشود و انکار هم نمی کنند که آنچه به دنبال آن هستند "جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر، نه یک کلمه کمتر" است. یعنی آنها به دنبال چیزی هستند که مردم ما با چنگ و دندان بر علیه آن می جنگند و برای نابودی آن از خون خود نیز می گذرند و رنج های طاقت فرسائی را متحمل می شوند. پس امثال موسوی و کروبی نظام جابر و "ولی فقیه جابر" را ترک نکرده اند که حال عده ای مبارزین و کمونیستها و یا به اصطلاح "چپ سنتی" را سرزنش می کنند که چرا آنها را نمی پذیرید!
این جماعت نه تنها به مردم نپیوسته اند بلکه با هزار ترفند در تلاش اند تا اعتراضات مردم را به بیراهه برده و نظام ظالمانه کنونی را از گزند مبارزات مردم دور سازند. چرا که آنها بخوبی می دانند که سقوط نظام کنونی به دست توده های به پاخاسته به معنای از بین رفتن و نابودی موقعیتهای سیاسی-اقتصادی کنونی آنان و منافع بیکرانی ست که آنها در طول سالها از بابت مکیدن شیره جان توده ها به جیب زده و می زنند. اصلاح طلبان با تبلیغات خود ریاکارانه می کوشند مبارزات مردم ما را در چهارچوب اختلافات درونی طبقه حاکمه حبس کرده و آن را از نفس بیندازند. در حالی که برای رشد هر چه بیشتر جنبش توده ها باید با قاطعیت اصلاح طلبان حکومتی را طرد و از این طریق با تقویت و متشکل کردن هر چه بیشتر صفوف نیروهای مبارز اجازه نداد که آنها ریاکارانه مبارزات مردم ما را در چهارچوب اختلافات درونی طبقه حاکمه حبس کرده و آنرا از نفس بیندازند.
بگذارید مبارزات مردم ما اوج هر چه بیشتری بگیرد آنگاه بدون شک به موازات روند تجزیه طبقه حاکم ، کسانی نظام ددمنش جمهوری اسلامی را ترک کرده و آن را تنها گذاشته و به انقلاب توده ها خواهند پیوست و در آن زمان حتما مردم قدم چنین متحدینی را گرامی داشته و از امکاناتشان جهت نابودی جمهوری اسلامی سود خواهند جست. اما تا آن روز و برای رسیدن به آن روز قبل از هر چیر باید اصلاح طلبان حکومتی را به خاطر سیاستها و اهداف ضد خلقی ای که آشکارا و یا در نهان در جنبش توده ها تعقیب می کنند پیگیرانه افشا نموده و تاثیرگذاری آنها بر اعتراضات توده ها را خنثی نمود.
واقعیت این است که اصلاح طلبان حکومتی بخشی از طبقه حاکم به مثابه دشمن غدار توده ها بوده و بنابراین آماج مبارزات آنهاست. آنها تاکنون هیچگاه از نظام به قول خود "مقدس" جمهوری اسلامی شان جدا نشده و به مردم نپیوسته اند. آن چه آنها تاکنون کرده اند خدمت به جمهوری اسلامی برای تحکیم آن و جلوگیری از سقوط این رژیم کثیف و جنایتکار بوده است. جلائی پور،یکی از اصلاح طلبان حکومتی این واقعیت را با گویائی هر چه بیشتری مطرح کرده است. او می گوید: در شرایطی که محافظه کاران "غریق دریای نارضایتی مردم بودند" اصلاح طلبان به منزله پلی"امکان همزیستی محافظه کاران و مردم را در درون نظام فراهم کرده" و به "منزله نجات غریق آنان " عمل کردند. بنابراین آنهائی که خواهان نابودی این نظام نکبت زا هستند باید بگونه ای اجتناب ناپذیر نابودی این "نجات غریق" را نیز در دستور کار خود قرار داده و فراموش نکنند که شرط رهائی از سلطه جابرانه حاکم نابودی قطعی تمامیت نظام استثمارگرانه موجود و همه نهاد های سرکوبگرش می باشد و بدون این امر رسیدن به آزادی و برقراری دمکراسی ناممکن است.
چریکهای فدایی خلق ایران
مهر ماه ١٣٨٨